حقیقت احساس

I never force anyone to choose me, If you think you can find something better elsewhere, then go ahead, I'm not holding you back. Life is too short to hang on to someone who's not sure they wanna stay. I believe in freedom in the truth of feeling. If you must stay let it be your heart tells you this is where you belong, not because I asked you to. I wanna be a choice not a default option. I deserve someone who sees my value who understands what I bring to their life, I don't want someone who stays with me out of fear of loneliness or out of habit. I want someone who stays for who I am, not who you want me to. The door is always open, you're free to leave at any time. So If you think your happiness lies elsewhere, I won't stand in your way 



and in the meantime, I'll continue to build my own life to be happy on my own, because my happiness doesn't depend on your presence but on my own ability to blossom. I never force anyone to choose me.

من هرگز کسی رو مجبور نمیکنم که منو انتخاب کنه، اگر فکر می کنی میتونی چیز بهتری جای دیگه پیدا کنی، بزار برو من مانعت نمی شم. زندگی خیلی کوتاهه که بخوام خودم رو درگیر کسی کنم که مطمئن نیس میخواد بمونه یا نه. من به آزادی باور دارم به حقیقت احساس باور دارم. اگه قراره بمونی بزار قلبت بهت اینو بگه که تو به اینجا تعلق داری، نه چون من ازت خواستم. من میخوام انتخابت باشم نه به کسی که همینطوری توو زندگیت هست، من لیاقت کسی رو دارم که ارزش من رو درک کنه. کسی که میدونه من چقدر به زندگیش اضافه میکنم من کسی رو نمی خوام که از ترس تنهایی با من بمونه یا به خاطر عادت. من کسی رو می خوام که برای اینی که هستم بخواد با من بمونه، نه اون کسی که میخواد باشم. در همیشه بازه، هر موقع خواستی آزادی که بری، پس اگه فکر می کنی جای دیگه شادتری، من مانعت نمیشم.



و در ضمن من به ساختن زندگی خودم ادامه میدم تا زندگی شادی داشته باشم چون شادی من به حضور تو بستگی نداره بلکه به توانایی خودم برای شکوفا شدن در زندگی بستگی داره. من هرگز کسی رو مجبور نمیکنم که منو انتخاب کنه.

Fight or Flight

Fight Or Flight Response

The fight or flight response is an automatic physiological reaction to an event that is perceived as stressful or frightening. The perception of threat activates the sympathetic nervous system and triggers an acute stress response that prepares the body to fight or flee. These responses are evolutionary adaptations to increase chances of survival in threatening situations. Overly frequent, intense, or inappropriate activation of the fight or flight response is implicated in a range of clinical conditions including most anxiety disorders. A helpful part of treatment for anxiety is an improved understanding of the purpose and function of the fight or flight response.

Fight or Flight جنگ یا گریز

دکتر هولاکویی میگه خشم و عصبانیت نتیجه یه کلمه هست ” اکس پک تی شن” Expectation انتظار آره اگه بتونیم از کسی اصلا” انتظار نداشته باشیم خب یقینا” عصبانی هم نخواهیم شد ولی حالا داریم و شدیم خب شدیم که شدیم نه، باید بدونیم اگه عصبانی میشیم چی میشه و چیکار کنیم.

هورمون های استرس و آدرنالین برای واکنش سریع مغز بسرعت افزایش پیدا میکنه همچنین گلوکز از طریق جریان خون و ماهیچه‌های ما فوران می‌کنه و باعث میشه به ما توانایی واکنش سریع‌تر بده، در واقع افزایش کورتیزول باعث افزایش قند خون میگرده حالا هی عصبانی شید و بگید نمیدونم چرا قند خونم بالاس.!!!!! یعنی خشم و اضطراب ناشی از آن، سبب تغییرات شیمیایی متعددی در سیستم عصبی میگردد همین.

این ما هستیم که باید یا بمونیم و با استرس مبارزه کنیم و یا با یه پرواز از اون فضا در بریم و منتظر بمونیم که بار دیگه که اتفاق افتاد چیکار کنیم.

When stress becomes overwhelming or chronic, it can affect your well-being. That’s why it’s essential to have effective stress relievers that can calm your mind and body.

Some effective stress management techniques include:

  • Guided imagery
  • Meditation
  • Progressive muscle relaxation
  • Deep breathing
  • Going for a walk
  • Hugs
  • Aromatherapy
  • Creativity
  • Healthy diet
  • Stress relief supplements
  • Leisure activities
  • Positive self-talk
  • Yoga
  • Gratitude
  • Exercise
  • Evaluating priorities
  • Social support
  • Eliminating stressors

اثر پروانه ای

اثر پروانه ای به زبان ساده به معنی این است که رویدادهای کوچک و به ظاهر بی‌اهمیت، ممکن است در نهایت منجر به عواقب بسیار بزرگ‌ تری شوند. فرقی نمی‌کند این عواقب بد است یا خوب. به عبارت دیگر، این رویدادها تأثیرات غیرخطی بر روی سیستم‌های بسیار پیچیده دارند، از نقطه نظر عوام، اصطلاح “اثر پروانه ای” تقریباً همیشه اشتباه استفاده می شود. در واقع اثر پروانه‌ای به این اشاره دارد که چیزهای کوچک در یک سیستم پیچیده ممکن است تأثیرات بزرگ و عظیمی داشته باشند و ممکن هم هست که هیچ تأثیری نداشته باشند، تقریباً غیر ممکن است که بدانیم کدام یک اتفاق می اقتد. در حقیقت اصطلاح “اثر پروانه‌ ای” در دهه ۱۹۶۰ توسط ادوارد لورنز، کارشناس هواشناسی در موسسه فناوری ماساچوست، که در حال مطالعه الگوهای آب و هوا بود ابداع شد. او  نشان می‌دهد اگر دو نقطه یک منطقه را مقایسه کنید که آب و هوای فعلی آن‌ها نزدیک به هم هستند،  احتمال دارد که آن دو به زودی از هم دور شوند و بعداً یک منطقه ممکن است با طوفان‌های شدید همراه شود، در حالی که منطقه دیگر آرام باشد.

در حالی که بیشتر مردم فکر می‌ کردند اثر پروانه‌ای به این معناست که تغییرات کوچک می‌توانند عواقب بزرگی به همراه داشته باشند. لورنز سعی داشت بگوید که ما نمی‌توانیم این تغییرات را پیگیری کنیم. چرا که ما واقعاً نمی‌دانیم چه چیزی می‌تواند باعث تغییر الگوی آب و هوایی شود. یا در زندگی واقعی ما دقیقاً نمی‌دانیم چه چیزی باعث تغییرات بزرگ می‌شود.

 

 

 

 

 

 

اثر پروانه‌ ای از یک تصمیم یا تغییر حرف میزند که به طور کلی تحول ایجاد کند. مثلا فرض کنید امروز در خیابان به فردی لبخند بزنید. آن شخص با لبخند شما حال بهتری پیدا کند و از اتفاق آن شخص یک جراح باشد و به خاطر حال خوبش، جراحی موفقی را به پایان می‌ رساند. شخص تحت جراحی که امیدی به زنده ماندنش نبوده، حالا زنده می‌ ماند و بعد از آن شیوه زندگی خود را تغییر می‌ دهد؛ غذای سالم می‌خورد، با همسرش رفتار بهتری دارد و برای زندگی سالم‌ تر بیشترین تلاشش را می‌ کند و به همین طریق تاثیرات مختلفی بر جهان گذاشته می‌ شود، حال آنکه اگر بخواهیم اثر مرکب لبخند را بررسی کنیم این‌گونه است که یک خنده کوچک چند ثانیه‌ ای و عادت به آن می‌ تواند در بلند مدت ما را شاداب‌ تر و جوان‌ تر نگه دارد. ممکن است ما همیشه بخندیم اما اثر پروانه ای آن می‌ تواند ناشی از یک لبخند کوچک از بین هزاران لبخندی که  می‌زنیم باشد. زمانی که به هدف خود دست پیدا نمی کنید، ناکامی رخ داده دقیقا نتیجه کارهای خودمان است و هیچ فرد دیگری در این قضیه نقش ندارد، باید مسئولیت کارهای خود را قبول کنیم. برای مقابله با شکست و پیامدهای آن، بپذیرید که یک یا چند کار اشتباه انجام داده اید و به همین علت اهدافتان محقق نشده اند. در غیر این صورت نمی توانید به بررسی اشتباهات رخ داده بپردازید و راهکارهای بهتری پیدا کنید. بنابراین برای پیشرفت در زندگی، رسیدن به خواسته ها و ساختن یک شخصیت قدرتمند باید برای پذیرش نتیجه کارهایی که خودمان مسئولیت انجام آن ها را برعهده داشته ایم، مقاومت نکنیم.همین.

راستی من یه دوستی دارم که همیشه لبخند میزنه. 

 

شکست عشقی ۷

آمیشا از زندگیم رفت و منم از هند. از هند برگشته بودیم ایران و منی که توو خودم گم شده بودم، کلا بیخیال آدم دو قطبی، بیخیال قطب شمال و بیخیال قطب جنوب، من خود هسته در حال انفجار بودم، یه چیری رو خوب متوجه شده بودم که مقصد جائیه که غم ها نباشن من هم خب دنبال یه مسیری میگشتم که زودتر به مقصد برسم که توو همون ماه های اول برگشتنمون از هند با یکی از دوستای دبیرستانم که خیلی با هم جفت بودیم ملاقاتی داشتم و اون ازم خواست که دفعه بعد به خونشون برم چندی بعد منم رفتم خونشون، همون خونه ای که دوران دبیرستان خیلی وقتا من هم اونجا رفته بودم هیچ فرقی نکرده بود هیییییچ فرقی بغیر از یه چیز اونم خواهرش بود که خیییییلی بزرگ شده بود آخه اون وقتا خب من نه تنها توجه ای بهش نمیکردم بلکه مثلا غیرت هم بهش داشتم الان چی شد که غیرت بی غیرت شده!!!! اون چیزی نیست بغیر از  “power of woman قدرت زن” اصن نمیدونم چی شد که اینطور شد چی شد که من حس ام بهش اینطور عوض شد.

الکی نیست که میگن “عشق به یک نگاه” درسته!!!!.love in one sight

فکر میکردم من امپراطور روم هستم و دوستم گلادیاتوری که بمن کمک کرده، ولی غافل از اینکه خیلی از گلادیاتور ها هم نمیتونن تمام خواسته های امپراطور رو عجابت کنن، شبهای زیادی توو خواب میدیدم که با دوستم دعوام شده آخه چجوری میتونم بهش بگم منی که زیاد میام خونتون بخاطر تو نیست بلکه بخاطر خواهرته یا نه اینطوری خوب نیست من خواهرت رو دوست دارم نه اینطوری هم کپ میکنه پس چجوری بگم که ناراحت نشه خیلی وقتا اونقدری توو خواب باهاش جدل میکردم که صبح با اخم و ناراحتی بیدار میشدم خیلی وقتا هم خواب میدیدم که به خودش راحت حرف دلمو زدم و اونم خیلی راحت زده توو گوشم حتی وقتی به خود خواهرش گفتم اونم زده توو گوشم.

       

خلاصه چی، بهرحال باید میگفتم برا همین با این آمادگی که یه چک می خورم تصمیم گرفتم به خود دوستم بگم،

یکی از همون روزای سخت وقتی با دوستم قضیه رو مطرح کردم اونجا بود که یه درس بزرگ گرفتم و اونم این بود که گاهی خیلی زود دیر میشه، خواستم بهش بگم هر کاری بگه میکنم ببین شده پای درد من، بگم من یه ادم برفیم که عاشق آتیشم ولی با این حرف که زدی دارم آب میشم، ببین منم خب حس دارم حسم میگه توو این چند وقت زندگیم رنگارنگه و با خواهرت قطعآ قشنگه ولی لال شدم و بدون هیچ حرفی برگشتم و ازش دور شدم چون بهم گفته بود خواهرم نامزد داره.

حماقت

حمافت بشر انتها ندارد.

یه جمله ای توو کتاب سینوهه هست که خیلیا شنیدند و خیلی ترکونده، سینوهه پزشک مخصوص سلطنتی آخِن اتون فرعون مصر بود که در سال‌های ۱۳۳۴–۱۳۵۱ پیش از زادروز مسیح می‌زیسته است. در هنگام تولد سینوهه را در یک سبد دست باف گذاشته و به رود نیل سپرده‌اند و خانواده‌ای فقیر او را یافته و به فرزندی بزرگ می‌کنند.

بعدها، سینوهه شبی را به مستی کنار نیل به خواب می رود و صبح روز بعد یکی از برده های مصر که گوش ها و بینی اش به نشانه بردگی بریده بودند را بالای سر خودش میبیند، در ابتدا میترسد، اما وقتی به بی آزار بودن آن برده پی می برد، با او هم کلام میشود.

برده از سینوهه خواهش میکند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم را نوشته اند برای او بخواند.

سینوهه از برده سئوال میکند که چرا میخواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند و برده می گوید سال ها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم، مزرعه پر برکت اما کوچک من، در کنار زمین های بیکران یکی از اشراف بود. روزی صاحب این قبر با پرداخت رشوه به ماموران فرعون زمین های مرا به نام خودش ثبت کرد و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از اینکه گوش ها و بینی مرا برید و مرا برای کار اجباری به معدن فرستاد، سالهای سال از دختر و همسرم بهره برداری کرد و آنها را بعنوان خدمتکار فروخت و الان از سرنوشت آنها اطلاعی ندارم، اکنون از کار معدن رها شده ام، شنیده ام آن شخص مرده است و برای همین آمده ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته اند؟

سینوهه با برده به قبرستان می رود و قبرنوشته ی آن مرد را اینگونه می خواند

“او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی اش به مستمندان کمک می کرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشتد و او زمین های خود را به فقرا می بخشید و هر گاه کسی مالی را مفقود می نمود ، او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می کرد و او اکنون نزد خدای بزگ مصر (آمون) است و به سعادت ابدی رسیده است.

در این هنگام ، برده شروع به گریه می کند و می گوید: آیا او انقدر انسان درستکار و شریفی بود و من نمی دانستم؟ درود خدایان بر او باد.  ای خدای بزرگ ای آمون مرا به خاطر افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش.

سینوهه با تعجب از برده می پرسد که چرا علیرغم این همه ظلم و ستمی که بر تو روا شده ، باز هم فکر می کنی او انسان خوب و درستکاری بوده است؟

و برده این جمله ی تاریخی را می گوید که : “وقتی خدایان بر قبر او اینگونه نوشته اند، من حقیر چگونه می توانم خلاف این را بگویم؟”

و سینوهه بعد ها در یادداشت هایش وقتی به این داستان اشاره می کند، مینویسد:

آنجا بود که پی بردم حماقت نوع بشر انتها ندارد و در هر دوره می توان از نادانی و خرافه پرستی مردم استفاده کرد.

من آدم بسیار خطرناکی بودم چون فهم کم و اعتقاد زیاد و راسخی داشتم اخه آدمی که فکر کنه جلوتر از همه هست و همه چیرو میدونه و در جهت رشد خودش قدمی بر نداره خب خطرناکه، ما باید یاد بگیریم دریایی از اطلاعات به عمق کمتر از میکرون رو کنار بزاریم و هر آنچه رو که تخصص داریم و یا دوست داریم رو ارتقا بدیم اونوقت خودمون از خودمون راضی تره.

من که هنوزم خیلی وقتا فکر میکنم که در بیرون خودم شناورم و دارم خودمو میبینم کدوم خود واقعیم هست خودمم گاهی شک میکنم، یادمه تراپیستم میگفت باید همیشه اعتقاد داشته باشی منم همینو توو زندگیم پیشه گرفتم و امروزه فقط اعتقاد به درستکاری دارم چرا که اعتقاد به درستکاری از خود درستکاری درست تره.

رها FREE

رها

 از اینکه همه درگیر هم هستند و من درگیر تو، ازت ممنونم. images (11)

ازت ممنونم که همانجایی دستم را گرفتی که راحتتر بود مچم رو بگیری و حالا که هدفی نو را در سر می پرورانم، امید دارم ایمان را جایگزین ترس کنم،ترسی که بچگی باهام بوده، همیشه پیشم بمون فقط میتونم بگم عاشقتم.

اگه دل را به تو نسپرده بودم       همون روزای اول مرده بودم

images (12)

 

تو بودی که خود گفتی لطفت همیشگی است و برای همیشه باقی خواهد ماند و در تمام روزهای زندگیم همواره و همیشگی است، من انتظار شکست ندارم انتظار دارم بالا باشم نه زیر مشکلات تنها باشم، مرا همواره ببین.

images (10)

به امیدآمده ام،خانه خرابم نکنی …..همه کردند جوابم، تو جوابم نکنی

بارها آمده ام، باز مرا بخشیدی……با کلام “برو” اینبار، خطابم نکنی

به گمان دگران، آدم خوبی هستم….پیش چشم همه عاری ز نقابم نکنی

دنیا خیلی کوچیکه و من کوچیکی رو دوست دارم.

الهام یا وحی inspiration or revelation

زمانیکه شخص از امور متافیزیکی که مربوط به حواس ظاهری نیستند، مثلا” همان گونه که انسان خوابی می‌بیند، این دیدن و شنیدن در خواب، با چشم و گوش ظاهری نیستند، ولی آن شخص میتواند از ادراکات روحی و معنوی آگاه شود و سپس آنرا در روزمره خود ببیند اصلا مکاشفه همینه، حالتی است بین خواب و بیداری. عبارت است از سیرکردن روح، به مطالعه در امور غیبی.

رنه دکارت ریاضیدان، دانشمند و فیلسوف فرانسوی که شکست نور در فیزیک را کشف کرد، با استفاده از یک سیستم شک علمی، حواس و عقل را کنار گذاشت و مبانی معرفتی جدیدی را بر اساس این شهود که وقتی تفکر است، وجود، جریان دارد را بنا کرد. رنه دکارت این تئوری خود را در قالب جمله مشهور من فکر می کنم، بنابراین من هستم بیان کرد.”I think, therefore I am” اینکه در همه چیز میبایست شک کرد. هرچیزی را که بشود درباره‌اش شک کرد، باید شک کرد. می‌توان به جهان خارجی شک کرد. به نمود بیرونی خود، یعنی جسم شک کرد. اما وقتی به نمود درونی خود می‌نگریم، به اینکه در حال شک کردن هستیم به اینکه در حال تفکر هستیم، دیگر نمی توان به آن شک کرد. وجود تفکر دال بر وجود یک متفکر است. اگر تفکر می‌کنم پس هستم. و اینجاست که دکارت به آن نتیجه‌گیری معروفش می‌رسد: من فکر می‌کنم، پس هستم!

من نمیدونم این مطالب الان به ذهنم رسید یا قبلا توو خواب به سراغم اومده بودند ولی اینو میدونم که برا پیشرفت و رشد فردی خودمون باید به احساساتمون احترام بزاریم و بدونیم که ممکنه اونا توو خواب بهمون الهام شده اند درست یا غلطش اصلا مهم نیستند مهم اینه که رخدادهای پیش رومونو بهش ارچ بنهیم و ازشون استقبال کنیم و ازشون نترسیم که ساختن ترس از ساختن دیوار راحت تره همین. یه بزرگی میگه if you think the price of willing is too high, wait to get the bill of regret

 

کلام دلنشین

روزها میگذره و آدما اصن نمیدونن چطوری روزشون شب میشه این حرف خیلی از ماهاست خب توو نگاه اول خیلی هم خوبه البته برا کسی که مثلا توو زندانه و کاری و برنامه ای نداره چون امکاناتش محدوده طیف نگاهش کمه تفکرش عمق نداره وگرنه انسان میبایست همچو پرستو ها همیشه اینور و انور بره حتی بدون برنامه ولی با هدف. یه بزرگی حرف بسیار جالبی زد که خیلی دوس دارم با تمام وجودم درکش و بعد عملیش کنم میگفت:

In order to get successful you have to find out what makes you excited what makes you wanna get up each morning and go to work if you love what you do and dedicate yourself to your work you’ll gain that moment and each success will create another success never quit never give up.

آره درسته بمنظور کسب موفقیت شما میبایست توو خودتون نگرش داشته باشید میبایست متوجه این بشید چه چیزی شما رو به وجد میاره چه چیزی باعث میشه شما رو صبجگاهان از تختخواب جداتون کنه البته برا کار، کاری که تووش ذوق و شعف نهفته س، اگه شما عاشق اون کار باشید و فکر و ذهنتونو در اون جهت معطوف کنید شما در تمامی اون لحظات موفق بوده اید و هر موفقیتی موفقیت دیگه ای رو میسازه هیچوقت عقب نشینی نکنید همچوقت دلسرد و پشیمون نشید.

یکی از افراد موفق در عرصه بیزینس ترامپ و همسرش ملانیا هستند که من هنوز کتابهای ترامپ توو این زمینه رو نخوندم ولی مطمئنم حتما” در جهت کسب موفقیت و پیشرفت در زندگی مفید به فایده س.

شکست عشقی ۶

هر فکری که تاثیر واقعی داره وجود واقعی هم داره پس در همین جا همین جائی که ما هستیم وجود داره، هر فکری میتونه وجود واقعی داشته باشه. چه کنم که این وجود واقعی اگه از نوع احساس باشه خیلی وقتا همدست آدم نیست اصن انگار بین عقل و عشق میباید یکی همدست آدم نباشه. روزا سپری میشدند توو شهری که امروزیا بهش میگن غربت و ما اونوقتا میگفتیم دنیائی دیگه از نوع زیبائی و زیبائی و زیبائی، حتی توو کلکته که کثیفترین شهر هند اعلام شده بود “مگه الان تهران کثیف نیست” منم دوس داشتم توو این کثافت با موتورم فقط دور دور بزنم مثل عاشق واقعی که دوس داره تا صبح موهای عشقشو شونه کنه و با تفکراتش غرق در بی وزنی بشه.

 

 

 

 

 

 

یکی از اون روزا با چند تا دیگه از دانشجوهای هم وطنم (یاد اون شعر افتادم و ط نم) که بیرون داشتیم قدم میزدیم وارد یه مغازه شدیم، اون روزا خیلی درد داشتم آخه من، جوانی که هنوز ۲۰ سالشم نشده خب درد داره، درد تنهائی درد غریبی و از همه مهمتر درد عشق اصن من خود درد بودم و دوس نداشتم با کسی مطرحش کنم دوست نداشتم ضعف خودمو نشون بدم و کسی برام دلسوزی کنه از اول زندگی فهمیدم که نباید با کسی همدرد باشم آخه آدم همدرد که نمیتونه تورو رشد بده، فقط به حرفات گوش میده و بس، چون اونم همدردته، از اولم دوست نداشتم درد و دل کنم چون شنونده کاری نمیکنه آخه اونم همدردته که تمایل داره به حرفات گوش کنه، یه مربی بی رحم میتونه یه مبارز سرسخت بسازه دنیائی که اینقدر بی رحمه میتونه از من یه آدم سرسخت و قوی بسازه، بگذریم، وارد مغازه شده بودیم و تمام اجناس توو مغازه رو حسابی بازرسی میکردیم که متوجه شدیم تمامی ادکلن ها و خمیر ریش ها و تمامی اجناسش رو خیلی گرونتر از بقیه مغازه ها میفروشه، بعضی از ماها یه نگاهی بهم کردیم و با نگاه بهم رسوندیم که باید فروشنده ادب بشه، حماقت ما اونقدری بالا بود که چند نفرمون چند تا رژ لب و ناخن گیر و لاک ناخن برداشته و داشتیم از مفازه بیرون میومدیم که من متوجه شدم یه دختری وارد مغازه شده و بنظر میاد فروشنده اصلی اونه و اون آقاهه فقط برا لحظاتی اونجا بوده برا همین وقتی برگشتیم هاستل- به محل اقامت هاستل میگن- همگی باهم از اتقاقی که خودمون رقم زده بودیم کاملا” پشیمون شده بودیم و قرار گذاشتیم اونارو برگردونیم برا همین دوباره رفتیم همونجا و من سر دختره رو گرم کردم و بچه ها هم اونارو گذاشتند سر جاشون. البته من سر دختره رو گرم کرده بودم اونم دل منو کاملا گرم کرده بود در واقع من با حرفام سرشو برده بودم و اونم با نگاهش دل منو برده بود چون وقت و بی وقت میرفتم اونجا و باهم حرف میزدیم، اصن انگار من اومده بودم هند که با این دختر آشنا بشم و فقط حرف بزنیم و لذت ببریم.

 

 

 

 

 

 

 

درود بر حقانیت، حق این بود که من هر آنچه را که میدیدم میخواستم با باورام همفاز بشه و بخت و اقبال یه جور دیگه رقم میخورد، ای بخت که همچو ماه دستخوش تغییر هستی و گاها” باریک همچون هلال.

این هلال ماه وقتی از بین رفت که بعد از چند روز متوالی که مغازه تعطیل بود یه روزی دیدم کاربری مغازه تغییر کرده و  اصن مغازه کلا” به رستوران تبدیل شده، اونجا بود که متوجه شدم وقتی آمیشا- آمیشا اسم اون دختر بود- بارها صخبت از اتمام این رابطه رو میکرد و منم جدی نمیگرفتم حقیقت داشت خب چرا دخترا رک و پوست کنده با آدم حرف نمیزنن آخه واقعا” چرا؟؟؟

شکست عشقی 6

درستکاری و رستگاری

توو فیلم scent of a woman شاید معنی ش میشه “رایحه زن” وقتی داشتند یه دانشجو رو بخاطر اینکه شاهد ماجرایی بوده ولی نمیخواست دوستش رو لو بده محاکمه میکردند اونوقت آلپاچینو میگه:  I’m not a judge or jury, but I can tell you this: He won’t sell anybody out to buy his future! And that, my friends, is called integrity. That’s called courage. Now that’s the stuff leaders should be made of. Now I have come to the crossroads in my life. I always knew what the right path was. Without exception, I knew. But I never took it. You know why? It was too damn hard. میگه من قاضی یا عضو هیئت منصفه نیستم ولی میتونم اینو بهتون بگم که این پسر هیچکسی رو نمی فروشه فارغ از اینکه چه اتفاقی برا آیندش میوفته، این همون چیریه که ما بهش میگیم درستی به تمامیت معنی. در ادامه میگه من چندین مرتبه توو رندگی به دو راهی رسیدم و همیشه هم میدونستم که درست کدومه بدون هیچ شکی میدونستم اما اونو انتخاب نکردم میدونید چرا ؟؟؟؟؟؟ بخاطر اینکه اون کار لعنتی خیلی سخت بود!!!!!

 

 

 

 

 

در واقغ درستکاری میشه انجام کار درست به بهترین شکل ممکن ولی رستگاری میشه رهایی و یا بهتره بگیم نجات، خیلی وقتا کار درست انجام دادن بقول آلپاچینو خیلی سخته خییییلی. من خودم بسیاری از وقتا رستگاری رو انتخاب کردم البته یقینا جنبه مذهبی منظورم نیست ما چه بخوایم چه نخوایم تحت تاثیرعوامل محیطی قرار میگیریم و این همونیه که باعث میشه ما از درستکاری دور بمونیم.

 

Pride & Prejudice

اگر دوست صمیمی شما بهتون دروغ بگه خب اول از دستش ناراحت میشید بعد با ناراحتی فزونتر و بیشتر و بزرگنر مواجه میشید و نهایتا” شما هم عادت می کنید دروغ بگید حتی به دیگران هم دروغ میگید، تاااااا اینکه به خودتان هم دروغ میگید آره فاجعه از اینجا شروع میشه که به خودتان هم دروغ میگید درست مثل این هست که با آدم شاد و پر انرژی نشست و برخاست میکنید شما هم  خوشحال و پر انگیزه میشید و به خودتان هم شادی و نشاط میدید خب حالا چی!!!! در واقع این تنها ما هستیم که میبایست فقط و فقط توو این زندگی اوج بگیریم و با افراد با انگیزه رفت و آمد کنیم تمااام. در واقع تکته اینه که ما به محیط اطرافمان عادت میکنیم حالا توو این مورد جبر روزگار رو نباید فراموش کنیم، اصن برا همینه که میگن علم بر آموزه های فلاسفه مهر تائید میزنه چون فلاسفه معتقدند همه چی در جهان هستی به هم مرتبط هست در واقع تمام انرژی ها

یی که از ما ساطع میشه حتما به ما برمیگرده. .و در گستره کیهان هیییچ اتفاقی بی دلیل نیست.

در واقع اونا دارن میگن که هر اندیشه ای که از ذهن ما میگذره الکترون هایی رو در جهان هستی به ارتعاش در میاره یعنی دستخوش تغییر میکنه خلاصه و ساده اینکه اندیشه بر ماده تاثیر نمیراره بلکه اندیشه خود ماده هست پس غم و غصه منو تورو غمگین میکنه و این اشتباهی بزرگ و نابخشودگی هست که خود بانی اون شدیم تماااام.

شکست عشقی ۵

در هوای دلبرت دیوانگی چون دلم دیوانه ی دیوانگی س. توو هند متوجه شدم کسی که الکی هی میخنده دیوونه نیست اونجا یاد گرفتم میشه در حین نداشتن از داشته ها لذت برد میشه در حین فقر از داشته ها لذت برد میشه در حین کمبود از داشته ها لذت برد میشه در حین دوری از بودن ها لذت برد میشه در حین شکست ها ار حال و بودن لذت برد چرا که این هندی های سرخوش و شاد چیزی برا ازدست دادن ندارن و دارن لذت میبرن خب منم حالا شکست خوردم که خوردم حالا پا میشم و خوشحال هستم که کلی تجربه مفید بدست آوردم و از داشته هام لذت می برم راسل کرو هم میگه مهم نیست به نیمه خالی لیوان نگاه میکنی یا به نیمه پر لیوان مهم اینه که میشه این لیوان رو دوباره پر کرد.

میدونید راستشو بخواید من بیشتر دنبال عاشق شدن بودم تا دوست پیدا کردن غافل از اینکه همه جا دوست یابی هست ولی عاشق یابی به گوش کسی هم نخورده، میدونید چون من میگم دوستی نمیتونه عاشق شدن رو تضمین کنه ولی عشق، حتما” پایان خوشی رو تضمین میکنه پس خوشا بحال اونایی که بدون عشششق نمیتونن زندگی کنن.

 

 

 

 

رو این حساب با موتوری که گرفته بودم تقریبا” هر روز که نه ولی شنبه و یکشنبه ها که تعطیل بودیم عین هاچ زنبور عسل که بدنبال مادرش بود منم بدنبال عشق گم شده ام توو خیابونا و کوچه پس کوچه ها دنبال عشق خودم میگشتم انگار که اونم گم شده و من باید تا هوا تاریک نشده اونو پیدا کنم ماه ها همینطور سپری میشد تا اینکه توو همون ایام اسپورت ویک همون هفته ورزش که همه دانشگاه های هند که نمیدونم ولی دانشگاه های کلکته شهر محل اقامت من، دانشجوها داشتند مسابقات ورزشی انجام میدادند آخه هندیها برا ورزش دانشجویی احترام خاصی قائل بودند خودشون ورزش نمی کردنداااا ولی از مردم کوچه و بازار تا اساتید دانشگاه همه دوست داشتند همه دانشجو ها توو مسابقات ورزشی این یه هفته شرکت کنن منم البته توو دو تا ورزش والیبال و تاگ آوار که ما بهش میگیم طناب کشی شرکت کردم که هر دو تا تیم هامون توو همون مراحل مقدماتی اوت شدیم توو یکی از این روزا که من زودتر با موتورم بیرون زده بودم و دم یه دانشگاه دیگه بازی والیبال دخترارو تماشا میکردم بخودم میگفتم که چه خوب شد ما حذف شدیم داشتم توو رویای خودم با اون تیم مسابقه میدادم مخصوصا” با اون تیمی که یه دختری چشممو گرفته بود که نگو بازی اونا تموم شده و دارن میرن خونه هاشون، منم داشتم موتورمو روشن میکردم که برم بعد چند نا از اون دخترا که نمیدونم چند نفر بودند چون من داشتم به اون دختری که توو بازی بهش ذل زده بودم زو نگاه میکردم اومدند پیش منو یکیشون به انگلیسی ازم پرسید مال همین دانشگاه هستی منم به اون دختره نه بلکه به دختری که نمیتونستم چشم ازش بردارم چواب دادم نه من مال دانشگاه D.M.E.T هستم توو خیابون تاراتارا رود که اون دختره چشم قشنگه گفت من میدونم کجاست منم که یخم باز شده بود گفتم منم والیبال بازی میکنم خوبه یه دفعه شما بیاید اونجا و بازی مارو ببینید حالا الکی گفته بودم چون هم بازی خوبی نداشتم تازه تیم مون هم حذف شده بود و چنین شد که بنده احساس کردم برا پنجمین بار عاشق شده ام و ده ها بار شد که می رفتم دم دانشگاه ش که ببینمش و باهاش مثلا دیت بزازم ولی فقط یه بار باهم رفتیم بیرون و بمن گفت که میخواد بعد از پایان سال تحصیلی همون سال ازدواج کنه…….

من مانده ام تنهای تنهاااااااا تازه از اولش هم دو تا نشده بودیم من فقط توو رویای خودم فکر میکردم که اونم عاشق منه…….

شکست عشقی ۴

ایول خلاصه به آرزوم رسیدم آرزویی که هیچ وقت توو خواب هم نمیدیدم رویایی دست نیافتنی خوابی که به حقیقت پیوست و من برای اولین بار اومدم خارج از ایران، اصن من تا به اونروز هواپیما هم سوار نشده بودم،

خیلی استرس داشتم یادمه وقتی از مسافرین خواسته شد که کمربند ها زو ببندیم خب منم خیلی راحت اینکارو کردم و غرق اعتماد به نفس بودم که بعد از اوج گرفتن هواپیما که هیچ ترسی در من بوجود نیاورده بود از همه خواستند که کمر بند ها رو باز کنیم، توو یه چشم بهم زدن دیدم که کناریم کمربندشو باز کرده، منم که از زمان دانش آموزی یاد گرفته بودم توو شرایط سخت ببینم بغل دستیم چیکار کرده انگار دنیا رو سرم خزاب شده چون اون مرتیکه اونقدری سریع کمربندشو باز کرده بود که من نتونسته بودم ببینم و دوباره من مانده ام تنهای تنهااااااااااا خیلی سعی کردم که کمربندو از سگگ در بیارم ولی هرچی بیشتر زور میزدم کمتر به نتیجه میرسیدم اونقدری طول کشید که مهماندارا اومدن برا سرو غذا، منم دستامو گذاشتم رو کمربند که خانم مهماندار نبینه آخه اون یه خانومه و منم همیشه از خانوما شرم خاصی داشتم.

safety belt

 

 

 

 

 

موقع گرفتن غذا بود که وقتی دستمو از کمربند میخواستم بردارم و بلند کنم و عذا بگیرم یه صدایی اومد و بعد از گرفتن غذا متوجه شدم که کمربندم باز شده واااااای که انگار دنیارو بهم دادن اونقدری خوردن اون غذا با کمربند باز بمن چسبید که انگار توو یه رستوران توو خیابون شانزالیزه دارم خاویار میخورم، یادمه بعد از غذا با خیال راحت یه خواب عمیقی به چشام اومد و منم دریغ نکردم و حسابی خوابیدم، یه ترسی از بچگی توو من بود که همیشه فکر میکنم باید نگران باشم حتی وقتی غرق شادی هستم توو خواب ناز بودم که این نگرانی پشت پرده خودشو نمایون کرد، نزدیکای فرودگاه بمبئی که وقت آماده سازی فرود شدیم مهماندار اعلام کرد که باید درباره کمربندهارو ببندیم ایییی واااای آخه چرا؟ چرا آدم نیاید طوری بوجود میومد که همیشه توو آزامش بسر ببره!!! این که خواسته زیادی نیست، سعی کردم نفس عمیقی بکشم و اعتماد بنفس داشته باشم، به این فکر میکردم که قراره من بعد از تحصیل یه مهندس بشم و مشکلاتو بتونم حل کنم البته به سبک خودم پس بودن هیچ تردیدن کمربندو بستم البته نه به کمرم بلکه از زیر رون پاهام رد کردم و دو تا سگگ هارو بهم وصل کردم که موقع پیاده شدن زندانی نشده باشم، آخییییش راحت شدم، دیگه نگران پیاده شدن نیستم یادمه بعد از چند دقیقه خیلی راحت تونستم کمربندو باز کنم اونجا بود که درس اول رو گرفتم که هنوزم خیلی وقتا ازش استفاده میکنم اونم اینه که دفتی آدم استرس داره بواسطه ترشح هورمونی اصلا نمیتونه خوب فکر کنه و تصمیم بگیره همین….

ترسیمی که از هند داشتم از همون بالای بمبئی کاملا بر خلافش بمم اثبات شد، خونه های کوچیک و حتی حلبی و در کنارش برج های مجلل و باشکوه و آدمایی که مثل مور و ملخ اینور و اونور میرفتند بهرحال پیاده شدم و نماینده ای که برا بردن من از فرودگاه به دانشگاه اومده بود پیداش کردم و نمیدونم چی شد که متوجه شدم این آقا میتونه یکی از شخصیت هایی باشه که من میتونم ازش الهام بگیرمو و توو موفقیت درسی و کاری نقش داشته باشه آخه اون یه چیف انجینیر بود و بسیار موفق توو کار راستی اسمش کامکار بود.

بعد از یه هفته گشت و گذار توو بمبئی به اتفاق رفتیم کلکته که باید اونجا دانشگاه میرفتم، با یازده نفر دیگه از همکلاسی های ایرانیم آشنا شدم که میبایست چهار سال با هم درس میخوندیم و همگی زودتر از من و با هم اومده بودند کلکته.

روز ها پشت روز ها خیلی سریع سپری میشد و منم داشتم حال میکردم طوری که چون عاشق موتور بودم و اصن دوستای دبیرستانیم منو رضا موتوری صدام میکردند یه موتور خریده بودم و آخر هفته ها برا خودم اینور و اونور شهر و حتی بعضی وقتا بیرون شهر که بزرگترین شهر هند بود رو میگشتم تا اینکه یه آخر هفته یکی از همکلاسی های ایرانیم بد جوری مریض شد و طوری داد و بیداد میکرد که همگی استرس گرفته بودیم و دست و پای خودمونو گم کرده بودیم، ما یه warden که به فارسی میشه سرپرست هندی داشتیم و  آخر هفته که دانشگاه تعطیل بود ما اونم نمیدیدم ولی مسئولیت تمامی ما ۱۲ ایرانی با اون بود منم که یه موتور داشتم زودی پریدم زو موتورم که برم خونه اون “واردن” و بگم که بیاد و یه کاری بکنه وقتی رسیدم دم خونشون ایشون خونه نبودند ولی خانومش گفت بیا پسرم بیا توو الان زودی پیداش میشه حالا هر چی بیشتر من اصرار میکروم که من راحتم رو موتور نشستم تا بیاد کمتر نتیجه میداد که بهو دیدم موتور و خودم توو خونه هستیم وقتی رفتم توو حیاط، اصرار ها شروع شد که برم داخل خونه خب منم که نمیدونستم چی به چیه پیشم خودم فکر میکردم اگه نرم حتما برسم هندی ها بی احترامی کردم برا همین رفتم توو خونه، سرم پائین بود که دیدم یکی میگه اینم دخترمه “آنجو” که دیدم آنجو عین ما ایرانی ها یه سینی چای اونم حتما از نوع چای کلکته بدست داره میاد سمت من، من منمن کنان فهمیدم که راضی به زحمت نبودم ولی توو دلم میگفتم چه زحمتی خیلی هم خووووووبههه، سه نفری رو زمین نشسته بودیم و با هم چیکار میکردیم آهان تفحس میکردیم و گرم صحبت بودیم مادرش هر چی هنر وجود داشتو گفت که آنجو داره هی میگفت آنجو خیاطی بلده آنجو آشپزی بلده آنجو معرق کاری بلده آنجو درسش خوبه آنجو خودش خوبه آنجو آنجو آنجو که انگار من آبجو خوردم و مست کردم چون کلا یادم رفته بود که برا چی رفته بودم اونجا. بهرحال داشت خوش میگذشت که زیر لب گفتم بر خر مگس معرکه لعنت که خودمم شمردم و دیدم که پدر آنچو اومد توو….. سلام بابی سلام بیی بیی کای سا ه ؟ تیگ ه توم کای سا ه ؟ آچا ه ……. رفتیم کانال هند و احوالپرسی و اینا که بهش فهموندم یکی داره میمیره خواستم بلند شم که تماااام اون حرفایی که زنش زده بود و اونم تکرار کرد آنجو اینطوزیه و آنجو اونطوریه و دیگه نگم منم حیرون که الان وقتش نیست بیا بریم شاید ما بتونیم از مرگ کسی جلوگیری کنیم پس دوتایی راه افتادیم و مابقیه ماجرا که خلاصه این دوست ما با همون دو سه تا قرصی که ایشون از خونه آورده بود خورد و خیلی زود خوب شد فکرشو بکن حتی ما رو بیمارستان هم نبرد، بعدها چندین بار این آفای واردن ازم خواست که باهاش برم خونشون منم که انگار می خوار بهم تجاوز بکنه هر دفعه یه بهونه ای می آوردم ولی قلبا” دوسش داشتم اصن چند بار هم اومد توو خوابم ولی هنوزم نمیدونم چرا من نمیرفتم خونشون تا اینکه متوجه شدم خیلی زود با یه هندی ازدواج کرد و رفتند یه شهر دیگه، وااای که ناراحت شدم نه از اینکه آنجو رفته بلکه از حماقت خودم آره از خودم ناراحت بودم و چنین بود که من دومین تجربه زندگیمو کسب کردم، اینکه شانس هی در خونه آدمو نمیزنه شاید نزنه شایدم فقط یه بار بزنه پس همیشه ازش استقبال کن و باهاش زندگی کن که زندگی با همین چیزا شیرین و لذتبخش میشه آره رنگ زندگی با شانس عوض میشه. 

شکست عشقی ۳

اییی جانم این آدمی که هنوز نتونسته یه جفت برا خودش پیدا کنه ولی از درس و مشق فارغ شده و این خودش آغاز یه زندگی تازه هست که میتونه حالا با خیال راحت اللی تللی کنه و حالا دیگه دیپلم گرفتم و کسی نمیتونه منومسخره کنه برو بچه تورو چه به عاشقی !!! توو دبیرستان یه معلم زبان داشتم که هر جا منو میدید سعی میکرد ازم دوری کنه چون میدونست الان میام و ازش میپرسم آقا آقا چطوری میشه رفت خارج ؟ خارج رو خوب اومدم ولی واقعا” همیشه ازش همین سوال رو میکردم آخه برا من هر جایی بیرون از ایران خارج بود و فقط میخواستم از ایران برم بیرون، حالا هر کجا اصن نا کجا آباد فقط بیرون از ایران باشه. یه روز بطور اتفاقی که خونه دوستم مشغول بازی پینگ پنگ بودیم دوستم که لعنت خدا بر او نباد بمن گفت رضا تو که عشق بیرون رفتن از ایران رو داری، کشتیرانی جمهوری اسلامی برا اعزام خارج دانشجو استخدام میکنه من که فقط یه بعدی به زندگی نگاه میکردم له له زنان گفتم چجوری؟ اونم برام توضیح داد و بدو بدو رفتیم و روزنامه خریدیم و فرم های مربوطه رو که همون روز آخرین مهلتش هم بود پر کردیم و رفتیم اداره پست و ارسال کردیم و چند ماه بعد آزمون ورودی و معاینات پزشکی و ….. یک سال بعد آماده برا رفتن آره واقعا یک سال طول کشید و بعد از آخرین مصاحبه بمن گفتند که برم برا پرواز هندوستان بلیط نهیه کنم اخه چرا من؟ نمیدونم شاید کلاف زندگی منو که یکی میبافت رو اونا تهیه میکردند و میدونستند چه بلایی میخواد سرم بیاد.

بهرحال منم رفتم خبابون بهار یه آژانس شیک و پیک که وقتی وارد شدم، داشتم با نگاه کردن به در و دیوار به جلو حرکت میکردم که صدای یه دختری منو به خودش جلب کرد- آقا بفرمایید اینجا- اونجا چرا اونجا ؟ جلوترش هم که یه خانم دیگه ای مشتری نداره!!! خب بمن چه، منم رفتم و گفتم یه بلیط برا بمبئی میخواستم، گفت تنها هستید ؟ یه لحظه مکث کردم من که ۱۹ سالمه مگه چیه ! گفتم بله تنهام وقتی داشت کارهای ثبت بلیط رو انجام میداد منم حسابی اسکنش کردم نه یک بار و دو بار تا تونستم هی از بالا میرفتم پائین و برمیگشتم خیلی سعی کردم که بهش بگم من چند ساله که آرزوی تحصیل خارج از ایران رو دارم ولی اگه شما با من دوست بشید من نظرم عوض میشه اصن دوس داشتم همونجا بشینم و تکون نخورم و نگاهش کنم وایییی دنیا رو سرم خراب شد چون یهو دیدم بلیط رو گرفته جلوم و میگه برو اتاق رئیس امضا کنه و همونجا پرداخت کنید منم که گمراه و اسیر شده بودم از نگاهم متوجه شد که چرا اینقدر زود!! دستشو برد عقب و گفت بزار خودم امضاشو میگیرم و از جلو من رد شد سمت اتاق رئیس و ایندفعه کل اندامشو اسکن کردم و اونم خوبه خوب متوجه این موضوع شده بود که یه نگاه سنگین داره بدرقش میکنه، چرا بعضی وقتا زمان اینقدر زود میگذره !!! داشتم با نگاهم میخوردمش که با دست بهم گفت که بیام اتاق رئیس و پولشو پرداخت کنم بهرحال کارای تهیه بلیط تموم شد ولی کارای من توو اون آژانس تموم نشده بود چون اون شب نمیدونید چه به من گذشت،فردای اون روز دوباره رفتم همونجا منتهی هیچ بهونه ای برا رفتن به داخل نداشتم منم از پشت شیشه عین بچه ای که از پشت شیشه مغازه شیرینی فروشی به شیرینی نون خامه ای ذل زده باشه منم به اون دختره ذل زده بودم و فقط خدا خدا میکردم کسی متوجه من نشه تا بتونم بیشتر نگاش کنم تا سیر شم ولی آدم حریص هم مگه سیر میشه ؟ این قضیه تا دو هفته ای که روز پرواز من بود همچنان ادامه داشت و هر روز بیشتر و بیشتر به این موضوع فکر میکردم که این همه دانشگاه توو ایران خب چرا حالا من باید برم هند ولی توو این افکار بودم که خودمو توو فرودگاه دیدم و با یه پرواز تمامی اون افکارم پرواز کردند و من مانده ام تنهای تنهااااا.

احساسات یا شوق و اشتیاق

تو گل طناز منی ملودی آواز منی. emotion or passion is leading you to growth ? or both

یه سوالی که خودم جوابشو نمیدونم اینه که احساس بهتره یا شوق و اشتیاق البته میتونم حدس بزنم که آدم با انگیزه افزایش احساس درونیش،  رو به رشد و تکامل ه و انسان از فرار از احساسات رو به زوال و نابودی. مگه میشه انسان بتونه بدون احساس زندگی کنه پس چرا بما ما یاد میدادن که باید بر همه چیز کنترل داشته باشیم از جمله احساسمون چرا؟ و آنچه در مورد شوق و اشتیاق میدونم اینه که نباید اجازه دهیم که از بین برود So Don’t let passion lead to burnout

 

 

 

 

 Here are five practical keys to unlocking your passions

   Think

Everything first starts as a thought. Think about where you are right now.

 Are you energized, engaged and excited each day? This is a passion question.

 Is there something you have always wanted to do but haven’t? This is a potential question.

 Do

This is about action. these three things:

 This is what I am truly passionate about:

 This is something I would like to learn more about:

 This is something I believe I have been “called” to do:

 Beliefs

This is about why you do not already have the things you think you want.  these three things:

 What or who is a barrier to me moving closer to my passions in life?

 What or who is preventing me from reaching my potential in life?

 What or who is making it difficult for me to walk in my purpose in life?

 Review

This key is harder to turn than the others. Now it’s time to review where you are, what you want and the reasons or causes that you have or do not have what you want in life. Here are some deep-reflection question?

 Action

Now it’s time to take action remembering that the best singers have coaches, The best business executives have assistants. The best teams have trainers.

عقب نشینی یا ادامه در مسیر درست

حتما در اطراف شما هم زنانی هستند که با شوهر معتادی که دستِ بزن دارد و هیچ امیدی به اصلاحش نیست، زندگی می کنند. ولی زن بعد چهل سال باز هم حاضر نیست از او جدا شود،چون اگر بعد از چهل سال طلاق بگیرد با خودش خواهد گفت چرا چهل سال پیش طلاق نگرفتم و تحمل این سخت تر از ادامه تحمل زندگی با شوهرش خواهد بود.
شما هر چقدر بیشتر در یک رابطه مزخرف یا شغل به دردنخور بمانید و زجر بکشید کمتر احتمال دارد که از آن خارج شوید
شما وقتی هزار صفحه از یک رمان چرند را خواندید بعیدست صد صفحه آخرش را نخوانده رها کنید.اگر وقتی ارزش سهامتان نصف شدوآن را نفروختید بعیدست که بعد از یک چهارم شدنش آن را بفروشید چون بعد از تحمل اینهمه ضرر خیلی دردآورست قبول کنیداین سهام هیچ سودی برایتان نخواهد‌ داشت.
سران آلمان چند ماه بعد از اینکه به روسیه حمله کردند و صدهزار نفر از سربازانشان در برف مردند، میدانستند شکست میخورند ولی چطور می‌توانستند حتی به خودشان بگویند این صدهزار کشته، بیفایده و نتیجه اشتباه محاسباتی آنها بودهاست پس جنگ در روسیه را ادامه دادند و با یک میلیون کشته همگی خودکشی کردند.

کسی که سالهای زیادی از عمر خود را بر اساس باورها و اعتقادات غلط چه مذهبی چه فرهنگی سپری نموده و در این راه متحمل هزینه و مشقت فراوان شده، حتی اگر صدها دلیل روشن مبنی بر نادرست بودن آن اعتقادش برای او بیان کنید، به سختی قادر است از اعتقاد خود دست بکشد و قبول کند که تمام رنجها و زحمات که در سالهای طلایی عمرش متحمل شده ، بی دلیل بوده است. شما  هرچه در کاری بیشتر هزینه دهید در ادامه آن کار راسخ تر میشوید و ایمانتان به آن کار محکم‌تر میشود.
کلاسهای مجانی هیچوقت نمیگیریم واغلب داوطلبان، وسط کار، آن را رها میکنند ولی اگر برای کلاسی پول داده باشید حتی اگر گندترین کلاس تاریخ با مزخرف ترین استاد عالم باشد باز هم تا ثانیه آخر در آن شرکت خواهید کرددر دانشگاههای کشور بندرت دانشجویی انصراف میدهد مگر آنهایی که با سهمیه وارد شده باشند یعنی رنج کنکور را نچشیده باشند.

کاهنان از همان قدیم  میدانستند که اگر مردم را راضی کنند یکی از گاوهای عزیزشان را برای معبد قربانی کنند آنها سال بعد هم گاو دیگری را قربانی خواهند کرد حتی اگر دعایشان مستجاب نشود چون پشیمان شدن از قربانی کردن یعنی  قبول این که گاو عزیزشان را بخاطر هیچ و پوچ به فنا داده اند.شما اگر برای گرفتن حاجتی بارها در یک امامزاده ، نذر و نیاز کرده باشید، حتی اگر حاجت شما برآورده نشده باشد، امکان ندارد اعتقاد خود را به آن امامزاده از دست بدهید.
ما وقتی بخاطر کاری هزینه می دهیم حتی اگر آن کار، احمقانه ترین کار عالم هم باشد به سختی می توانیم قبول کنیم که آن کار اشتباه بوده است مثلا برای مادری که فرزندش را در جنگ از دست داده خیلی سخت است که باور کند هدف آن جنگ فقط فروش اسلحه بوده است بخاطر همین است هرچه اوضاع افتضاح تر میشود اصرار بر ادامه دادن همان راه افتضاح، بیشتر میشود پس حال آنهایی که سالها بر سیاستهای شکست خورده و یا اعتقادات دروغین خود اصرار میکنند را باید درک کرد.





بقول برتراند راسل : چگونه به تاول های پاهایم بگویم تمام مسیری که آمده ایم اشتباه بوده !!!!!



پس هرزمانی در زندگی متوجه شدید راهی که آمده ایداشتباه بوده صرفنظر از اینکه چقدر مسیر اشتباهی را طی کرده اید، فورا دور بزنید و‌مسیرتان را عوض کنید چرا که ادامه مسیر اشتباه عنوانش اشتباه نیست ,حماقت است.

هورمون

Hormones are chemicals that the body makes naturally. As hormones move through the bloodstream, they help control the activity of certain cells or organs. These include growth and development, sexual function, reproduction, mood, and how the body turns food into energy.

در واقع هورمون ها مواد شیمیائی تولید شده در بدن تک تک ما موجودات، انسانها و حیوانات میباشد که بطور طبیعی بوجود می آید. همانطور که هورمون های مختلف در جریان خون حرکت میکنند تمامی سلول ها و بطبع اعضا و اندام ما را تحت تاثیر خود قرار می دهد، یعنی مود ما، رشد و نمود ما، نحوه و عملکرد سکس ما، تولید مثل ما و بطور کل عملکرد تبدیل غذا به انرژ ی تمامآ به مقدار  هورمون ها بستگی دارد.

هورمونهای بیشماری در بدن تولید میشود که علائم بسیاری در مخصوصآ خانم ها بدلیل تغییرات در بالانس هورمون مربوطه است مثلا” بدن انسان چگونه قادر به تشخیص است که شما غذای کافی خورده اید یا نه؟ بعد از. خوردن غذا، هورمون پپتید YY (PYY) توسط روده باریک تولید شده و در جریان خون آزاد می شود و بدین ترتیب ما متوجه میشیم که دیگه بسه!!!! عجیبه ولی واقعیه.

یا هورمون دیگری که تحریک جنسی در مرد و زن را بعهده داره هورمون تستوسترون هست که مردان اونو به اشتباه به اسم هورمون مردانگی میشناسن چون این هورمون به نسبت پنجاه به یک در مردان بیشتر از زنان میباشد و میل و تحریک جنسی را در مردان و زنان کنترل می کند. تستوسترون قبل از بلوغ در پسران کم است و در زمان بلوغ میزان آن افزایش می یابد. این امر باعث کلفت شدن صدا و یه چیز دیگه و تولید اسپرم و رشد موهای صورت و بدن می شود.

 

البته استروژن نیز عملکرد و تحریک جنسی را در مردان و زنان کنترل و چرخه قاعدگی را در زنان تنظیم می نماید، خب حالا که چی!! هورمون اصن چیکار میخواد بکنه ؟ من ساده متوجه شدم برا همین هم ساده بیان میکنم که هورمون اثر تنظیمی داره که در واقع این اثر برا حفظ وضعیت طبیعی بدن واجبه واجبه همین. راستی استروژن به یه دسته از هورمونا میگن که بیشتر در خانوم ها تولید میشه. اگه خواب، اشتها و خلق‌وخو نیز بهم خورده بدونید که هورمون سروتونین دچار اشکال شده همین.

 

مهربانی و مهرطلبی Kindness & Succorance

 

 

 

 

 

بشکند دستی که نمک ندارد، فکر نمیکنم کسی باشه که این جمله رو نشنیده باشه ولی خوش بحال کسی که این جمله رو در مورد خودش نشنیده باشه و این اعتقادیست که بنظر میاد خیلیا در جامعه ایرانی بهش باور دارن و این باوریست که بهش میگن مهرطلبی.

مهرطلبی درواقع نیاز به تأیید دیگران و کسب رضایت آن‌ها به هرطریق ممکن است. کمک کردن‌های بی حد و حساب، محبت‌های بی‌اندازه و شاید بی‌دلیل و… از روش‌هایی هستند که برای جلب رضایت، در افراد مهرطلب به‌چشم می‌خورد شاید هر کسی دوست داشته باشه با چنین فردی در ارتباط باشد، اما متاسفانه ارتباط با یک فرد مهر طلب معایب خاص خودش را دارد. به تعبیری ارتباط با یک فرد مهر طلب، گیر افتادن در یک باجگیری عاطفی است چون پرخاشگری، اضطراب و افسردگی از نشانه های بارز این افراد میباشد.

اگر بخواهیم باورهای مهر طلبانه خود را تغییر دهیم میبایست باورهایی همچون همه باید مرا دوست بدارند، باید مورد تأیید همه باشم، اگر مخالفت کنم مرا طرد می‌کنند  اینگونه تصورات غیر منطقی را کنار بگذاریم، در واقع بنظر میرسد مهرطلبی یک اختلال شخصیتی مردمی است چرا که وابستگی روحی و مهرطلبی در کل آحاد جامعه بوده و از دیرباز درخون و گوشت و استخوان ما ملت نفوذ کرده است.

n fact concerned person will tend to perceive a given situation in terms of the dimensions of his strongest schemas relevant to that situation and place himself or other persons in that situation. 

پس بطور خلاصه مهر طلب، کسی است که نیازمند و محتاج مهر دیگران و تایید آنهاست چون احتمالا” نیاز نوازشی او در دوران کودکی به درستی پاسخ داده نشده است. از دیگران خشمگین می شود که چرا تا این حد، پرتوقع هستند و یا بر او و حقوق او تخطی می کنند و یا او را در نظر نمی گیرند و کم کم این خشم، او را به عناد با خود و با دیگران می کشاند.

 

تکامل یا بهترین

تکامل بمعنای تغییر مشخصه و بنیادی فردی و یا جمعی در طی نسل های متمادی بشر میباشد- Evolution –

ولیکن بهترین بمعنای معقولترین نتیجه بدست آمده در شرایط خاص میباشد – Optimum –

Rock

هیچ تکاملی کامل نیست این بدان معنی س که هیچ فردی با رشد، کامل نمیشه پس یعنی چی!! باید رشد کنیم تا کامل بشیم یا نه ؟ واقعیت امر اینه که هیچکدوم از ما نمیتونیم کامل بشیم ولی تکامل یه امر ضروریه همه ماها باید رشد کنیم تا بتونیم بهترین خودمون آره بهترین خودمون بشیم در واقع Optimum is the highest quality or being the most suitable, pleasing or effective type of person میباشد یعنی در واقع رشد، وظیفه تک تک ماست تا پیشرفت کنیم که حق ماست تا در انتها برسیم به بهترین و معقولترین خودمون که خیلی ازش دوریم پس رسیدن به بهترین یعنی رسیدن به بالاترین ظرفیت خودمون، درخورترین و شایسته ترین و باصفا ترین بشاش ترین و موثرترین خودمون همین.

مثل لولا استانووا یکی از بهترین پیانیست های آمریکایی که من خیلی دوسش دارم.

آگاهی و جهل

والاترین فضیلت آگاهی است و بالاترین گناه جهل میباشد حالا خودمون باید ببینیم وقتی میخوایم رشد کنیم میخوایم والا باشیم یا بالا!!! پنج تا قانون وجود داره که آدم رو والا مقام میکنه من که اصن دوس ندارم بالا باشم.

  1. قانون فارکلند: اگه مجبور نیستی یه تصمیمی رو بگیری خب بشین سر جات و نگیر.
  2. قانون مورفی: از هر چی بیشتر بترسی همون سرت میاد.
  3. قانون والسون: اول هر کاری از کل مهارتت و دارای ات استفاده کن تا پول عین سیریش به آستین دستت بچسبه و پول خودش به دنبالت بیاد نه اینکه تو هی به دنبال پول بگردی.
  4. قانون کیدلین: اگه مشکلی داری اون مشکل رو بطور کامل بنویس آره کامل بنویس و اگه دوس داری اصن پارش کن، با این کار نصف مشکلت بطور اعجاز آمیزی حل میشه.
  5. قانون دو گیتی: آرامش دو گیتی تفسیر این دو حرف است به تو چه به من چه به همین سادگی، باید یاد بگیریم حرمت ها و حریم شخصی هر کسی رو حفظ کنیم همین.

رفتن یا ماندن

هولاکویی میگه بجنگید، قهر کنید، حرف بزنید، دعوا کنید، عصبانی بشید و جدا بشید ولی تحمل نکنید.

من فکر میکنیم تحمل یعنی فروکش موقتی ناراحتی و متعاقب آن افزایش عصبانیت و در نتیجه انفجار ناگهانی. مگه میشه وقتی مواد آتش زا رو از هم جدا نکردی و فعل و انفعالی که باعث آتش میشه رو حذف نکردی و جرقه رو بیخیال میشی خب انفجار و آتش جزو لاینفک این بیخیالیست، مگه میشه به آدمی که اتیش گرفته بفهمونی که دویدنش شعله های آتیش رو افزایش میده و داد بزنی ندو ندو،

Sometimes people choose to leave not because of selfish reasons, They just know that things will get worse if stay.

یازم این دکتر عزیز میگه من خیلی وقتا بازنده شدن و شکست رو به بچه هام آموزش میدادم و جایزه رو نمیدادم یه کسی که برنده س متعلق به کسی میشد که شکست خورده، این خیلی زیباس مگه آدما باید همیشه نفر اول باشن و برنده بشن، وقتی خودمو به اندازه کافی دوس داشتم اون قسمت از وجودم که همیشه تشنه توجه بود ارضاء شد و این شروعی شد برای پیدایش آرامش درون.

از گلوی من دستاتو بردار و بزار رو شونه هام

قصه گل و تگرگ

عشق عاشق توو چشاش پنهون نمیشه

یادمه وقتی پدرم زنده بود ما موظف بودیم همیشه آخر هفته میومدیم خونش یا نگاهی بالا پائین به تقویم میکردیم تا اگه یه روز تعطیل پیدا میکردیم میزاشتیم کارای شخصی رو یا اون روز انچام میدادیم و یا آخر هفته نمیرفتیم خونه پدر و اون روز تعطیل میرفتیم همیشه موقع غذا خوردن هر آنچه را که میخواست بخوره از میز یا سفره برمیداشت یواش یواش با اونا حال میکرد آخه خیلی آهسته میل میکرد بعد ها بدون اینکه خودش بخواد چیزی رو بمن یاد بده، من دو تا مطلب از غذا خوردنش یاد گرفتم یکی اینکه از یه فعل ساده و تکراری نهایت لذت رو ببرم حتی غذا خوردن و یا خوابیدن و دوم اینکه نونتون رو با هم تقسیم کنید آره تقسیم کنید ولی از نون همدیگه نخورید آره نون رو خودش میخرید و بما میداد که همه نون بخوریم ولی اندازه ای که میخواست بخوره نون برش میزد و همشو میخورد بعدها بیشتر و بیشتر متوجه این امر شدم که توو عشق هم همین فرمول صدق میکنه آدما اگه عاشقن دیگه نباید به نون همدیگه کاری داشته باشن اگه بهم عشق میورزن دیگه نباید دخالتی توو امور همدیگه داشته باشن اگه عاشقیم خب بزاریم عشقمون رها باشه بزاریم عشقمون زندگی کنه یزاریم برا خودش مث پروانه توو دشت پر از گل به هر سمتی که میخواد پر بکشه بزاریم کنترل این ماشین که پشت فرمون نشسته دست خودش باشه و هر چه میخواد گاز بده و حال کنه، چه دیر ولی خوشبختانه بالاخره متوچه شدم عاشقی یعنی رهایی.

Hypothermia غم یهویی

معنی هیپوفرنیا در روانشناسی احساس مبهم غم و اندوه بدون علت است که تعریف علمی-پزشکی این کلمه به معنی عقب ماندگی ذهنی است، همانطور که هیچ دلیل مشخصی برای بروز این اندوه وجود ندارد، مدت زمان مشخصی نیز برای دوره ی این اندوه نیز وجود ندارد!!!!! وایییی پس چیکار میشه کرد؟؟؟

میدونید چیه ، ما اغلب اوقات احساس ناراحتی می کنیم، ولی برای از بین بردن این حس بد هیچ کاری نمی کنیم، چرا که فکر می کنیم لیاقت ما همین حس های بد است و همیشه به چیزهایی فکر می کنیم که نمی توانیم آنها را تغییر دهیم اون وقت به نظر می رسد غم و اندوه ما رو به عمق بیشتری می کشونه.

از میان دلایل مختلفی که روانشناسان ابراز میکنن این کی خیلی به دام نشسته که یک نوع حس پوچی در آدم ایجاد می شود که هر چقدر هم تلاش کنیم باز هم از بین نمی رود. حتی اگر در جمعی از مردم هم باشید باز هم احساس تنهایی می کنید، ممکنه احساس کنید که اولویت هیچ کسی نیستید و هیچ کس نیازی به شما ندارد و اگر هم کسی اطراف شما باشد و سعی در نزدیک شدن به شما را داشته باشد، شما فکر می کنید که او نهایتا خواهد رفت. خب حالا که چی؟ چیکار باید کرد؟  لحظاتی که ما دچار غم و اندوه میشیم به دلیل وجود یک خاطره و یا یک تجربه در گذشته است که تحریک شدن آن باعث غمگین شدن ما می شه،  بهتره فورا خود را مشغول فعالیتی کنید. گذشته دیگر تمام شده است و دیگر قابل تغییر نیست، اگه متوجه نشدید تکرار میکنم فورا”.

راستی بسیاری از افراد با مشکل کمبود ویتامین D روبه‌رو هستند که دلیل آن هنوز مشخص نیست. البته می‌تواند با تغذیه و مدت زمانی که درمعرض نور آفتاب قرار می‌گیریم، در ارتباط باشد. افرادی که پوست تیره‌تری دارند، بیشتر از دیگران با کمبود این ویتامین مواجه هستند، چراکه پوست آنها در جذب ویتامین D موجود در نور آفتاب،‌ توانایی بالایی ندارد. عوارض کمبود ویتامین D کم نیستند. آمارها به‌خوبی رابطه‌ی کمبود ویتامین D و ناراحتی را نشان می‌دهند.

Conclusion

After identifying the various reasons behind sadness, we can conclude that despite the moments that we feel sad for no reason, there is typically a memory or experience that triggers us, leading to the state of sadness.

The way to cope with this is to talk to a professional or seek catharsis—the discharge of emotional tension and releasing what is bottled up inside. “Working through” is another process where you can talk about your issue to someone else. They can then repeat and elaborate on what you’ve said to achieve a better state of mental health. Knowing who you can trust and who you should avoid is gravely important.

Don’t let your insecurities and penchant for overthinking control you. Try to forget or distract yourself if you find yourself overthinking about the past. It is in the past for a reason, and cannot be changed. What can be changed is the future, which will depend on how you lead your life. Try your best to be positive and surround yourself with people who are right for your mental health. The essential step to happiness is to learn and accept yourself the way you are. Life is a test and a challenge, and you will inevitably face loss and rejection. No one is promised a smooth ride through existence.

However, never forget, “Life doesn’t stop at a single situation or for a single person. Life is about moving on.”

پس هر وقت دلمون گرفت بیاییم فورا” جهت برطرف کردنش اقدام کنیم مثلا” یه دوش بگیریم و یه چای اونم چای سبز نوش جان کنیم که به تنظیم خلق و خو کمک میکنه، چای سبز حاوی ماده‌ای به نام ال‌تیانین است یه اسید آمینه که می‌تونه به ایجاد امواج مغزی آلفا کمک کنه این امواج مغزی دارای اثرات آرامش‌بخش هستند و می‌توانند تمرکز را افزایش دهند.

ترس Fear of losing someone

من که نمیدونستم ولی بالاخره متوجه شدم که بهتره جهت زندگی عاشقانه میبایست دو نکته رو سرلوحه خودمون قرار بدیم اول اینکه گزینه های همفاز رو کنار هم بچینیم، آدما اگر برای کسی تا مرز دوست داشتن پیش برن، اونوقت هیچوقت ترس از دست دادنش ندارن پس اگه میترسی که داری از دستش میدی بدون که خیلی راه مونده تا به مرز برسی.

نکته دوم اینکه تنها از راه ارتباطی میشه اختلاف نظر یا مشکل با کسی رو حل کرد پس اگه شخص مخاطب تمامی راه های ارتباطیشو سد کرده، دلیلش میتونه پرهیز از هر گونه رفتار، سخن و با حرف ناشایسته ای باشه که میتونسته موجبات ناراحتی یا دلخوری هر یک از طرفین بشه ولی متاسفانه

  اکثر وقتا این دلیل مطلوب، عامل اصلی توقف هر گونه ارتباط نیست بلکه دلیلش عدم کنترل روحی روانی فرد هست که کمتر مدیریت کنترل خشم رو کسب کرده،

Renzo piano رنزو پیانو

Renzo Piano the propounded Italian architect who is the Pritzker architecture prize, is one of the impressive architects in contemporary architectures in the world. Piano started working besides famous architect Looe ikan in young age and very soon improved because of utilizing natural materials ingeniously and look into design of celebrities in details. Renzo Piano has designed various unique buildings which The London Shard tower is the most important one with 310 meters height in pyramid shape and one of the symbols in London.

رنزو پیانو معمار مطرح ایتالیایی و برنده جایزه پریتزکر از معماران تاثیرگذار در معماری معاصر جهان است. پیانو در جوانی در کنار معمار مشهور لویی کان شروع به کار کرد و به سرعت به دلیل استفاده‌ خلاقانه از مصالح طبیعی و توجه به جزئیات طراحی به چهره‌ای شناخته‌شده تبدیل شد. رنزو پیانو بناهای شاخص بسیاری را طراحی کرده است که از مهمترین آنها می‌توان به برج شارد لندن اشاره کرد که با ۳۱۰ متر ارتفاع و فرمی هرمی به یکی از شاخصه‌های لندن تبدیل شده است.

سبک معماری رنزو پیانو

اختلالات شخصیتی دسته سوم

۱٫ اختلال شخصیت وابسته Dependent personality disorder

افراد مبتلا به این اختلال، اعتماد به نغس کمی دارند و مدام احساس نیاز به مراقبت در آنها وجود دارد. درنتیجه در تصمیم‌گیری‌های روزانه نیز نیاز به همراهی دیگران دارند. برای برقراری ارتباطات به ‌مدت زمان زیادی نیاز دارند و از ترک ‌شدن به ‌شدت می‌ترسند. کسی که به این اختلال دچار است، کفایت لازم برای کارهای مختلف را در خود نمی‌بیند و به دیگران وابسته است  و احتمال سوءاستفاده از آنها نیز زیاد است.

این افراد شخصیت بسیار وابسته به دیگران دارند حتی نمی توانند به تنهایی تصمیم بگیرند زیرا بیش از اندازه به دیگران متکی هستند . این افراد نمی توانند به طور مستقل کاری را انجام دهند یا حتی شروع کنند به همین دلیل نیاز شدید به مراقبت دارند.

اختلال شخصیت اجتنابی  Avoidant personality disorder

این اختلال باعث می‌شود تا افراد مبتلا به آن مدام احساس کمبود و جذاب ‌نبودن داشته باشند. آنها به‌شدت از تحقیرشدن، نقد و طردشدن می‌هراسند. آنها تنها به روابطی تن می‌دهند که مطمئن هستند در آنها دوست داشته می‌شوند و حتی در روابط بسیار صمیمی نیز برای خود محدودیت‌های زیادی قائلند.

در درون خود معمولا نسبت به رفتارهای شخصی و رفتارهای دیگران مدام با کشمکش روبه‌رو هستند. همین کشمکش‌های درونی مانع از برقراری ارتباطات مؤثر و روان با دیگران میشود و هرچه این احساس انفعال بیشتر بشود، منزوی‌تر می‌شوند..

این افراد به طور افراطی به مخالفت ها و انتقادهای منفی واکنش نشان می دهند ، آن ها از اینکه در مقابل انتقاد ها و واکنش های منفی قرار بگیرند ترس دارند و سعی می کنند در این هنگام محل را ترک کنند یا از معاشرت با دیگران خودداری می کنند.

Obsessive compulsive personality disorder .3. اختلال شخصیت وسواسی اجباری

در این اختلال، افراد به‌شدت درگیر فهرست‌ها، جزئیات، دقت در ریزه‌کاری‌ها در امور مختلف هستن این‌گونه از افراد باعث می‌شوند تا از به پایان‌رساندن کارها بازبمانند. این دسته از افراد باعث می‌شوند تا ویژگی‌هایی کنترل‌گر، به دور از مزاح، به شدت بااحتیاط و جدی داشته باشند. این افراد در برقراری روابط بسیار محدود و جدی عمل می‌کنند و مایل هستند تا درمقابل همه چیز خود را کنترل کنند  طبیعی است که چنین امکانی همیشه وجود ندارد، ازاین‌رو وقتی احساس کنترل‌گری را نیاز دارند، ناکام می‌مانندو عذاب خواهند کشید.

این افراد که به اختلال وسواس جبری مبتلا هستند ، حتی اگر نیاز مالی نداشته باشند ، کار می کنند و آن چنان روی کار خود متمرکز می شوند و به جزئیات که اغلب مهم نیستند ، توجه می کنند که حتی زمانی برای استراحت نیز ندارند .
آن ها به شدت درگیر رعایت کردن مقررات ، جزئیات ، سازمان دهی و هماهنگی هستند که از امور اصلی جا می مانند ، این اختلال ممکن است از سن ۱۸ سالگی شروع شود .

اختلالات شخصیتی گروه دوم

دسته دوم اختلالات شخصیت، شامل افرادی یا تفکر و یا رفتار پرهیجان، بیش از حد احساسی و یا غیرقابل‌پیش‌بینی شده هستند . افراد دارای این دسته از اختلالات شخصیت، معمولاً احساسات بسیار شدیدی را تجربه می کنند. رفتارهای فوق العاده  نمایشی ، بی بند و بار و یا قانون شکنانه دارند.این دسته، شامل اختلالات شخصیتی ذیل میباشند.

۱-antisocial personality disorder اختلال شخصیتی ضد اجتماعی

  • بی‌توجهی نسبت به نیازها و احساسات دیگران
  • دروغ گفتن مداوم، دزدی، استفاده از نام‌های مستعار، فریب دادن دیگران
  • کنار نیامدن با قوانین
  • نقض مکرر حقوق دیگران
  • رفتار پرخاشگرانه و اغلب خشونت‌آمیز
  • بی اعتنایی نسبت به امنیت خود و یا دیگران
  • رفتار شتاب زده
  • بی مسئولیتی دائم
  • عدم پشیمانی از رفتار نادرست

۲-Borderline personality disorder اختلال شخصیتی مرزی

  • رفتارهای خطرناک و شتاب زده، مانند داشتن رابطه جنسی ناایمن، قمار و یا پرخوری
  • داشتن تصویر متزلزل و شکننده از خود
  • روابط پر شور و درعین حال ناپایدار
  • خودکشی و یا آسیب به خود، یا فقط تهدیدهای مکرر به خودکشی
  • ترس شدید از تنهایی و یا رها شدن
  • احساس  پوچی مداوم
  • اظهارخشم بصورت شدید و مکرر
  • پارانویا یا بدبینی مرتبط با استرس که متناوبا اتفاق می‌افتد

۳-histrionic personality disorder اختلال شخصیت نمایشی

  • به طور پیوسته دنبال جلب توجه دیگران بودن
  • تحریک بیش از حد عاطفی، هیجانی و یا جنسی دیگر افراد برای جلب توجه بیشتر
  • اظهار نظر هیجانی و محکم در مورد مسائل با وجود نداشتن مستندات و دلایل کافی برای اثبات آن
  • تأثیرپذیری زیاد از دیگران
  • احساسات سطحی و به سرعت در حال تغییر
  • نگرانی و حساسیت بیش از حد نسبت به ظاهر فیزیکی خود
  • اعتقاد به اینکه روابطشان با دیگران عمیق تر از چیزی است که به نظر می‌رسد. در حالی که فقط قادر به شکل دادن روابطی سطحی هستند.

۴-Narcissistic personality disorder اختلال شخصیت خودشیفته

  • باور به اینکه شما به مراتب خاص تر و مهم‌تر از دیگران هستید
  • داشتن باورهای قوی  در مورد قدرت، موفقیت و جذابیت خود
  • شکست در تشخیص نیازها و احساسات دیگران و عدم توانایی در همدلی کردن با دیگران
  • اغراق در دستاوردها و استعدادهای خود
  •  انتظارِ تحسین و ستایشِ مداوم از طرف دیگران بدون اینکه خود دیگران را تحسین کنند
  • تکبر
  • داشتن انتظارات غیرمنطقی از لطف و خیرخواهی دیگران و سوء استفاده از آنها
  • حسادت نسبت به دیگران و یا اعتقاد به اینکه دیگران به شما حسادت می‌کنند

حقانیت Legitimacy

  • ای بخت که همچو ماه، دستخوش تعییر واقع میشوی، پیوسته در تکاملی و گاها” باریک همچون هلال.
  • زندگی نفرت انگیز، در ابتدا ظلم روا میداری و پس از آن تسلی بخش میشوی و با آگاهی ذهن، در بازی بسر میبری.
  • فقر، قدرت را همچون یخی ذوب میکند.
  • سرنوشت همچون دیوی است توخالی.
  • ای چرخ فلک تو چون بد نهاد انگاشتی، دگر آسودگی بیهوده است.
  • پیوسته در هیچ محو شوی، در سایه و آنسوی نگاهم مرا آلوده گردانی و بدینسان سرمست، کمر عریان در پیشگاه پلیدت، در سلامت ذهن و تن،سرنوشت در تضادی علنی با من است.
  • بر من میراند، مرا خاک مال میکند، همچون غلام حلقه بگوشش، پس در این زمان، بی هیچ درنگی به رعشه در آور تازیانه را، چون که سرنوشت بر زمین افکند روئین تن را.

اختلالات شخصیتی گروه A

انواع اختلالات شخصیتی

ده نوع اختلال شخصیت وجود دارد و به طور کلی اختلالات شخصیت به سه دسته A, B, C تقسیم می شوند.

اختلالات شخصیت دسته A:

وجه مشترک تمامی افراد مبتلا به اختلال شخصیت دسته A، این است که رفتار آنها ممکن است برای دیگران عجیب و غریب و غیر عادی به نظر برسد. این افراد معمولا دچار مشکلات اساسی در رفتار می شوند. اختلالات این دسته عبارتند از:

  1. اختلال شخصیت پارانوئید
  2. اختلال شخصیت اسکیزوئید
  3. اختلال شخصیت اسکیزوتایپال

A-1  اختلال شخصیت پارانوئید paranoid personality disorder

در این اختلال فرد بدون داشتن هیچ دلیل و مدرکی به دیگران مشکوک است و سوء ظن دارد. او نسبت به دیگران بی اعتماد است و نسبت به آنها رفتار کینه توزانه دارد.

شخص ممکن است تصور کند که از طرف دیگران طرد شده یا مورد سوء استفاده از طرف دوستان و خانواده قرار می گیرد. آنها گمان می کنند که دیگران سعی دارند به آنها آسیب بزنند یا می خواهند آنها را فریب دهند. بنابراین هیچوقت به دیگران اعتماد نمی کنند و به آنها نزدیک نمی شوند.

خصوصیات کلی اختلال شخصیت پارانوئید:

  • داشتن بی اعتمادی و سوء ظن نسبت به دیگران و انگیزه های آنان
  • سوءظن غیر موجه و مکرر نسبت به خیانت همسر یا شریک جنسی
  • اعتقاد به این موضوع که دیگران سعی در صدمه زدن و فریب آنها را دارند
  • سوء ظن نسبت به وفاداری یا امانت داری دیگران
  • به دلیل ترس غیر منطقی برای اطمینان کردن به دیگران همیشه دچار شک و دو دلی هستند، زیرا می ترسند که در صورت اطمینان، دیگران از اطلاعات داده شده بر علیه شان استفاده کنند
  • تعبیر سخنان غیر تهدید آمیز به عنوان توهین یا حمله شخصی
  • واکنش خشم آمیز یا خصمانه نسبت به توهین های دیگران
  • تمایل به ادامه و نگه داشتن کینه ها

A-2 اختلال شخصیت اسکیزوئید schizoid personality disorder

این اختلال همراه با انزوای اجتماعی و بی تفاوتی نسبت به افراد دیگر است. این افراد غالبا به عنوان افرادی گوشه گیر توصیف می شوند. آنها بندرت با افراد دیگر ارتباط نزدیک برقرار می کنند و ممکن است افرادی درون گرا و خیال پرداز باشند.

شاید این افراد از لحاظ عاطفی افرادی سرد و بی عاطفه به نظر برسند. آنها به ندرت احساسات خود را ابزار می کنند و از روابط اجتماعی فاصله می گیرند.

شما نمی توانید با فرد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوئید روابط اجتماعی برقرار کنید، زیرا او تنهایی را به بودن در جمع و داشتن روابط اجتماعی ترجیح می دهد.

خصوصیات کلی اختلال شخصیت اسکیزوئید:

  • بیان احساسات بسیار اندک و محدود
  • ناتوانی در لذت بردن از اکثر فعالیت ها
  • ظاهر سرد یا بی تفاوت نسبت به دیگران
  • عدم علاقه یا علاقه اندک به رابطه جنسی با شخص دیگر
  • عدم علاقه به رابطه اجتماعی و خصوصی

نسبت ابتلا به این نوع اختلال در مردان کمی بیشتر از زنان است.

A-3 اختلال شخصیت اسکیزوتایپال schizotypal personality disorder

این افراد دارای گفتار، رفتار و شکل ظاهری عجیب و غریب هستند و همچنین دارای باورهای عجیب و متعصبانه در روابطشان هستند. همچنین دارای روابط ناخوشایند، تفکر تحریف شده و رفتار غیر عادی هستند.

فرد ممکن است دارای اضطراب اجتماعی بیش از حد نیز باشد.

خصوصیات کلی اختلال شخصیت اسکیزوتایپال:

  • افکار، اعتقادات، گفتار یا رفتار عجیب و غریب
  • تجربه های ادراکی عجیب و غریب ، مانند شنیدن صدایی که نام شما را نجوا می کند
  • احساسات سطحی یا پاسخ های احساسی نامناسب
  • اضطراب اجتماعی و کمبود یا ناراحتی از روابط
  • پاسخ بی تفاوت، نامناسب یا مشکوک به دیگران
  • داشتن “تفکر جادویی” یعنی  اعتقاد به این که می توانید با افکار خود بر روی افراد و رویدادها تأثیر بگذارید.
  • اعتقاد به اینکه برخی از حوادث یا حوادث غیرمترقبه پیام های پنهانی دارند که فقط برای شما منظور شده اند.

personality disorders اختلالات شخصیتی

هر چه بیشتر به دنیای پیرامون خودم نگرش میکنم بیشتر به این موضوع پی می برم که دنیا نیاز به یه تغییر جدی و اساسی داره یه چیزی شاید مثل قانونمندی همگانی و یقینا” نظارت جامع و صد البته ضمانت اجرائی جهت برقراری تمامی قوانین توسط مردم کل دنیا.

البته تحت هیچ شرایطی قصد نظر و یا قضاوت مردم رو ندارم و یکایک اونا خودشون میبایست متوجه بشن که کره خاکی جای سختی برا همه موجودات داره میشه،مقصر کیه ؟ من نمیدونم !!!! البته ما میگیم حالمون خوبه شما باور نکنید.

Everyone has a story, everyone has been through something that is changed them, so myself came to know that never judge any person by a chapter you walked in on. although anyone might perform mistakes a lots, you should not judge yourself even, you should take lessons thoroughly.

هر کسی داستان زندگی خودشو داره هر کسی فراز و نشیب زیادی توو مسیر زندگی خودش داره هر کسی بواسطه سختی ها و خوشی های خودش توو این راه و حتی در منطقه جغرافیائی خودش حتما” دستخوش تغییر شده پس هرگز کسیرو مورد قضاوت قرار ندیم اونم در مقام مقایسه با مسلک و راه و روش زندگی خودمون !!!! آدما همگی اشتباه میکنن حتی نباید خودمونو مورد قضاوت قرار بدیم چون توو اون لحظه این تو بودی که بهترین تصمیم رو گرفتی پس خودمونو نباید مورد سرزنش قرار دهیم ولی باید درس بگیریم.

چه سوال زیبائی هست اینکه معیار و اندازه شخصیت آدما بر چه اساسی هست؟ اول اینو بدونیم بعد بریم سراغ اختلال شخصیتی، معیار شخصیت آدما متناسب با اینتن سیتی یا شدت ناراحتی هست که اون فرد بواسطه اون ناراحتی، عصبانی میشه و از خودش عکس العمل نشون میده و برخورد میکنه، پس خیلی ساده میشه متوجه شد که افراد چه شخصیتی دارن اونم فقط ارزیابی اون فرد موقع عصبانیت، همین.

اختلال شخصیتی نوعی اختلال روانی است که در آن فرد دارای الگوئی ناسالم از رفتار و عملکرد و تفکر است، تمامی انواع اختلالات شخصیتی موجب عدم برقرای ارتباط صحیح با دیگران میشود.

شکست عشقی ۲

رضا

چندین سال بعد که بازم توو همون محل رضای شکست خورده تردد میکرد چندین مرتبه دختری رو دید که خیلی برازنده و چشمگیر و توو دل برو بود یه بار توو این خیره شدنها دیدم که هر چقدر من اونو نگاه میکنم اونم ذل زده به منو و دست بردار نیست طوری که بنده کم آوردم و سرم رو آوردم پائین البته از روی خجالت نه اینکه دوس نداشتم، اینجا بود که یه ندای درونی اوومد و در گوش من نجوا سر داد که رضا چه نشستی که بلند شو که وقت عاشقیه، بلند شو که رنگ زندگی دوباره عوض شده اونم چه رنگی !!!!

مدتی از این دید زدنها گذشت و منم با دیدن صورت این دختر که اسمش رو هم نمیدونستم چنان از خود بیخود میشدم که متوجه شدم اصن من به عشق این دختره هست که از مدرسه زود میام خونه و همیشه میرم توو کوچه که چی؟ فقط اونو ببینم آخه با دیدنش یه حس اوج گرفتن، حس پرواز، حس معلق شدن در فضا بهم دست میداد و چون احساس میکردم اگه منو این فرشته ی زمینی باهم دوست بشیم دیگه من تمام آرزوهام محقق شده مخصوصآ حس میکردم از من هم بزرگتره واااااااای یه دختر خوشگل اونم از من بزرگتر به من توجه داره ضمنآ منم دوست داره، خیلی سعی کردم بهش نزدیک بشم و بهش بگم من دوستت دارم ولی مگه بدون مقدمه میشه نهههههه اصلآ امکان نداره آخه ناراحت این بودم که بدست نیاورده از دستش بدم چون اون وقتا هم دخترها حتی زیر ۱۸ سال ازدواج می کردن و هم یه چند وقتی میشد که توو کوچه نمیدیدمش همش نگران بودم، اون روزا یه شعری بود که ورد زبون من افتاده بود که با یه روز میدونم بی خبر شروع میشد، منم عاشق و آدم عاشق میره دنبال چی؟ شعر و شاعری ، برا همین تصمیم گرفتم حالا که ذوق شعر گفتن ندارم خب همین شعررو تغییر بدم و شد اولین شعر زندگی من که نوشته بودم، یه روز میدوووونم بی خبر سر زده ازراه میرسی کارت عروسی مییییی دهی با آشنا ها می روی آههههه با آشنا ها می روی ………. اینو نوشتم توو یه تیکه کاغذ و کسی هم نبود که بمن بگه خب حالا چجوری میخوای این نامه رو به دستش برسونی آخه یه بچه خجالتی که نمیتونه بره جلو و به یه دختر بگه بفرمائید این برا شماست. بهرحال روزها سپری میشد و این نامه از بس توو جیب من بود خیلی مچاله شده بود یه روزی که داشتیم توو کوچه فوتبال بازی میکردیم بعد از مدتی طولانی که ندیده بودمش رنگ از رخسارم پرید و به دوستام گفتم اوووه من باید برم جایی و دیگه بازی نمیکنم و وقتی اون فرشته از کنارم رد شد منم دنبالش راه افتادم خوب میدونستم که فقط دو کوچه توو د رتوو فرصت دارم که نامه رو به دستش برسونم رفتم و رفتم و رفتم ولی تا د ر خونشون نتونستم هیچ حرکتی بکنم اونم که متعجب شده بود چرا من پشت سرشم اونم تازه هر جایی که اون قدم میذاشت سعی کردم همونجا قدم بزارم، تا رسیدیم در خونشون در رو باز کرد و یه نگاه پر انرژی به من انداخت که انگار تازه متوجه شده بودم من ماموریت دارم، در بزرگ فلزی وقتی بسته شد انگار دریچه قلب من بسته شده منم شروع کردم از اون در بالا رفتن کاغذ رو از جیبم د رآوردم یه کم بیشتر مچالش کردم و پرت کردم و افتاد پشت سرش منم که احساس کردم ممکنه نبینه و داداشش یا باباش اونو پیدا کنه همون بالا با پاهام محکم زدم به د رو تا روشو برگردوند که ببینه کیه بدون اینکه منو ببینه پریدم پائین و در رفتم.

هیچکس نبود بهم بگه آخه جوجه اگه عرضه نداری عرضه رو درست نوشتم؟ مگه مجبوری کاری بکنی که آدرنالین خونت اونقدری بالا بره که ضربان قلبت دوبل بشه و به مرز سکته برسی بهرحال شوق و شعفی پیدا کرده بودم که هنوزم حاضر نیستم باچیز دیگه ای عوض کنم دروغ گفتم الان با چیزای دیگه ای عوض میکنم، بهرحال من تی نیجر شده بودم و یه غریضه ای پنهان در من شکوفا شده بود ولی نمیدونستم جریان چیه، این حرکت و اتفاقهای مشابه تا مدتی کم و بیش رخ میداد و منم داشتم زندگی میکردم زندگیی با رنگی زیبا فکر کنم رنگ زندگی ارغوانی شده بود، چند وقتی بود که انقلاب شده بود و مملکت ثبات لازم رو نداشت یه روز صبح تعطیل سرو صدای زیاد خیلی از همسایه های فضول از جمله منو به خودش جلب کرد وقتی رسیرم مرکز اون ناآرومی، دیدم چند تا مرد قوی هیکل دارن دوست منو و خواهرش رو میبرن کمیته، میخواستم برم جلو و بگم یکی از این دخترا خیلی پاکه و بیگناه اون کاری نگرده من میشناسمش بخدا آدم خوبیه، با این تخیلات غوطه ور شده بودم که اونا رو سوار ماشین کردند و بردند، بعدها از همسایه ها متوجه شدیم که اونا مجاهد بودند و دیگه هیج وقت ندیدمش.

 

اثر مرکب

Today is the first day of the rest of our life آره واقعآ امروز اولین روز از مابقی زندگیمونه پس بیایم توو این اولین روز، با هم یه مطلبی رو بررسی کنیم، اول از همه بگم که من فارسیم خوب نیست ولی میدونم مرکب یا ترکیب یعنی چند جزئی، درهم آمیخته شده همچنین اثر مرکب حرف من نیست رویکرد آقای دارن هاردی (Darren Hardy) هست که بنظرم دنیا رو تکون داده منم خیلی تحت تاثیر قرار گرفته ام.

در واقع آقای هاردی حرف جالبی میگه تمام افراد انگیزشی مدام اصرار به زندگی هدفمند رو پیشنهاد میکنن و اصرار بر اینه که برای موفقیت بایر همواره با برنامه بود ایشون میگه برای رسیدن به موفقیت های بنیادین، یک سری انتخاب های کوچک و هوشمندانه را در طول زمان انجام دهید، همین. خب یعنی چی یعنی اینکه همواره تعییر رو سرلوحه زندگی قرار دادن بدون وقفه جهت به ثمر رسیدن به مقدمات اهداف بزرگ، این یعنی اینکه برای رسیدن به اهداف بزرکت لزومی نداره صبر کنی تا مراحل مختلف اهدافت به نتیجه برسه بلکه با شروعی کوچک، کار را پیش ببرید در واقع هر تصمیمی که می‌گیریم، سرنوشت ما را می‌سازد و موفقیت های ما نتیجه عملکرد با ثبات و پیوسته ما است. جمله کلیدی اینست که  آن چیزی که نتیجه‌های مثبت و لذت‌بخش‌تری را ایجاد می‌کند، تغییراتی است که در بلند مدت انجام می‌شوند. حالا چرا اینقدر نگرش متفاوت ؟ ایشان معتقد اند که اثر مرکب مانند درخت بامبو است. از زمانی که بذر بامبو کاشته می شود تا 5 سال هیچ گیاهی از زیر خاک بیرون نمی آید ولی بعد از 5 سال که اولین جوانه ظاهر شد، تنها 6 هفته طول می کشد تا بامبو 30 متر رشد کند، بله 5 سال به ظاهر هیییییچ و تنها ظرف 6 هفته 30 متر رشد!!!!!!!

روش نگهداری گیاه بامبو

دارن هاردی در این کتاب ماجرای سه دوست کاملاً مشابه یکدیگر (مالی، تاهل، جسمی و وزن) را این گونه روایت می کند:

دوست الف: او به زندگی عادی خود ادامه می دهد و هیچ تغییری ایجاد نمی کند.

دوست ب: تغییرات کوچکی را شروع می کند:

– هر شب فقط 10 صفحه کتاب می خواند.

– هر روز در مسیر رفتن به محل کارش، یک فایل 30 دقیقه ای آموزشی یا انگیزشی گوش می کند.

-روزانه فقط 125 کالری از برنامه غذایی اش حذف می کند (مثلاً به جای یک بطری آب گازدار، یک لیوان لیموناد می خورد/ یا اگر به فرهنگ غذایی ایرانی اشاره کنیم می شود حدود نصف کفگیر برنج).

– روزانه فقط حدود یک کیلومتر پیاده روی می کند.

(توجه کنید که این ها کارهای بسیار ساده و پیش پا افتاده ای هستند. او نه در کلاس های سنگین دانشگاهی ثبت نام کرده، نه یک رژیم غذایی آزاردهنده بر خود تحمیل کرده و نه هر روز به باشگاه می رود تا ورزش کند.)

دوست ج: او نیز تغییرات  کوچکی را در زندگی اش آغاز کرده است:

– تلویزیون بزرگ تری خریده است و وقت بیشتری را برای تماشای آن می گذراند.

– از شبکه آشپزی، پختن غذاهای خوشمزه ای را یاد گرفته است.

– یک میز نوشیدنی های الکلی در اتاق پذیرایی اش گذاشته است.

***

 تقریباً 2 و نیم سال بعد: تفاوت های بین این سه دوست آشکار و قابل اندازه گیری شده اند:

دوست الف: در جا زده است، فقط شکایتش از زندگی بیشتر شده است.

دوست ب:

– از نظر جسمی خوش اندام و آراسته شده است. ( او با کم کردن تنها 125 کالری، 15 کیلوگرم وزن کم کرده است، بی آن که حتی یک بار گرسنگی بکشد.)

– او تقریباً هزار ساعت از وقتش را صرف آموزش کرده و دانشی که به دست آورده باعث ترفیع کاری اش شده و درآمدش را بالاتر برده است.

– به واسطه سلامت جسمی، وضعیت کاری و روحیه ناشی از این دو، روابط اش با همسرش نیز صمیمی تر شده است.

دوست ج:
– او عاشق برنامه آسپزی و پختن غذاها و شیرینی هایی که یاد می گرفته شده است. خانواده و دوستانش هم دستپخت او را تعریف می کنند و او، مدام پرخوری می کند. این بدخوری، او را بدخواب می کند و صبح ها با کسالت بیدار می شود و از این رو، کمی بدخلق شده است. بهره وری کاری و رضایت رییس اش از او کاهش یافته است. در انتهای روز هم با نارضایتی و انرژی تحلیل رفته به خانه بر می گردد. کمبود انرژی باعث می شود کمتر با همسرش به پیاده روی برود و وقت کمتری را با او بگذراند بنابراین، بدنش اندروفین کمتری ترشح می کند و استرس اش بیشتر می شود. همین استرس او را به پرخوری بیشتری وا می دارد و این چرخه تکرار می شود. وزن او اکنون حدود 30 کیلوگرم بیشتر از دوستش “ب” است.

می بینید که “ب” و “ج” انتخاب های کوچکی کردند ولی همین انتخاب های کوچک با مرکب شدن در عامل زمان، تغییرات وسیعی به وجود آوردند.

اگر به اثر مرکب باور داشته باشیم، خبر خوب این است که برای متحول کردن زندگی مان ، نیازی به برنامه انقلابی نداریم. بسیاری از برنامه های موفقیت ما فقط به این دلیل شکست می خورند که فکر می کنیم باید کاری کنیم کارستان؛ مثلاً از فردا 2 ساعت زودتر بیدار شویم، دوره های آموزشی گوناگون را ثبت نام کنیم، عصر ها به باشگاه برویم و دمبل بزنیم، شام را کلاً حذف کنیم و کلاً شیرینی نخوریم و … و بعد از مدت کوتاهی، کم می آوریم و برمی گردیم به نقطه صفر!

هر برنامه ای دارید، لطفا برای رسیدن به آن، یک حرکت کوچک ولی قابل اندازه گیری تعریف کنید و مستمراً انجامش دهید، مثلاً :
– حفظ کردن تنها سه لغت انگلیسی در روز
– هر بار که بشقاب غذا را جلوی تان می گذارند، قبل از شروع به غذا خوردن، 5 قاشق را جدا کنید و کنار بگذارید.
– هر روز 1000 قدم پیاده روی کنید.

بعد از مدتی خواهید دید که تحولات مثبت بزرگی در زندگی تان رخ داده است.

نکته مهم 1: اثر مرکب، فوراً خود را نشان نمی دهد و تا مدتی هیچ اثری نخواهید دید.
اثر مرکب مانند درخت بامبو است. از زمانی که بذر بامبو کاشته می شود تا 5 سال هیچ گیاهی از زیر خاک بیرون نمی آید ولی بعد از 5 سال که اولین جوانه ظاهر شد، تنها 6 هفته طول می کشد تا بامبو 30 متر رشد کند.
واقعیت این است که بامبو در 6 هفته این قدر رشد نکرده، بلکه در 5 سال و 6 هفته این اتفاق رخ داده است. بنابراین، باید هر کار کوچک و مثبتی که شروع کرده اید را مستمراً ادامه دهید و ناامید نشوید تا زمانی که ناگهان خود را در اوج خواهید دید.

به قول دارن هاردی، موفقیت تخم مرغی نیست که به فوریت در مایکروویو پخته شود.

نکته مهم 2: کارهای کوچک زیادی را برای انجام دادن برای خودتان در نظر نگیرید و سرتان را شلوغ نکنید. برای شروع یک تا حداکثر 5 کار کوچک را در دستور کارتان قرار دهید به گونه ای که فشار زیادی بر خود وارد نکنید.

Darren Hardy - Georgia, The Donald and I send love to ya'll this  Valentine's Day from Charlotte, NC | Facebook

دارن هاردی “اثر مرکب” را اینگونه فرموله کرده است:

انتخاب های کوچک و هوشمندانه + پایداری + زمان = تفاوت های بنیادین

بنابر این:

Stop making things complicated Stop questioning your ability Start trusting yourself.

شکست عشقی

تو توو زندگی چند بار شکست خوردی؟ چند بار شکست عشقی خوردی؟ چند بار که شکست خوردی حتما” بلند شدی که الان وجود داری، مطمئن باش با شکست عشقی هم بلند میشی ناراحت نباش
زمان when the time flies زمان که سپری میشه همه چی به اول بر نمیگرده بلکه از اول هم بهتر میشه فک کنم چالز چاپلین گفته همه چی آخرش خوب میشه اگه میبینی هنوز خوب نیست بدون هنوز آخرش نشده.
من توو زندگی صدها بار شکست خوردم و بلند شدم خیلی وقتا خودم بلند شدم بعضی وقتا هم منو بلند کردند منظورم اینه که کمکم کردند تا به زندگی برگردم، و از اونجائی که شکست عشقی کمتری خوردم برا همین تعدادش توو ذهنم مونده، بله من ۱۷ بار شکست عشقی خوردم آره ۱۷ بار و الان بازم دارم زندگی میکنم.

یادمه من ۱۲ سالم بود که هر روز خب برا بازی میرفتم توو کوچه، حالا بعضی وقتا فوتبال بازی میکردیم بعضی وقتا هم بازی های دیگه. من که عاشق یه بازی شده بودم میدونید عاشق قایم موشک بازی آره بازی دخترونه، آخه یه دختره بود به اسمه سهیلا و سهیلا ۱۵ سالش بود یعنی از من بزرگتر اونم دختری شیطون و بلا، یادمه هر وقت یکی چشم میذاشت من همون نردیکیا قایم میشدم و اونا هم منو خیلی زود پیدا می کردن یه بار تا شمارش معکوس شروع شد، این دختر بلا دست منو گرفت و دوتائی شروع کردیم به دور شدن از اون محیط و رفتیم پشت یه ماشین قایم شدیم منم که تازه بالغ شده بودم خب بقیش دیگه یه هیچ کس مربوط نیست بغیر از خودمون دوتا، منم که تشنه… دیگه کسی نمیتونست منو از کوچه جمع کنه این جریان چند سالی ادامه داشت و برا منم رنگ زندگی عوض شده بود و فکر کنم شدده بود صورتی خوش رنگ ولی بعد از مدتی متوجه نشدم چی شد که بدون اطلاع قبلی یهو سهیلا با خونوادش از اون محل رفتند و تازه اونجا بود که متوجه شدم سرم کلاه رفته و اصلا حتی اونقدری ارزش نداشتم که به من بگه که از اون محل میخوان برن، بهرحال تمامی اون هیجان و شور و نشاط به یکباره تموم شدند و اینچنین بود که اولین شکست عشقی رقم خورد.

احسان و محبت

زندگی بدون تجربه، بها دادن به تمامی رفتارهای آدمهای اطراف خودمونه و بعد از مدتی متوجه میشی که لطف بیش از حد وظیفه میشه و عدم انجامش مایه دردسر. بعد از چندی که ناراحتی ها و کشمکش های زندگی خسته ات کرد، نا خودآگاه تو هم شروع به پر خاشگری می کنی و دیگه اون اراده اولیه و کنترل بر روان رو نخواهی داشت، کم کم از خودت خسته میشی و اگه اهل تفکر باشی سعی میکنی که خودتو پیدا کنی، دوست داری بازم مهربون باشی، از منطق توآم با احساس استفاده کنی تازه وقتی شناخت خودت کامل شد و متوجه شدی که باید آروم باشی و با دیگران مهربون، خب دوباره اختلاف نظر بوجود میآد و اونوقت میخوای از دریچه علم و منطق و صحبت متقابل وارد بشی و تازه اونجاست که متوجهم میشی ای یکی اصلا و ابدآ جواب نمیده، میدونی درست مث وقتی هست که خودتونو ملزم احترام به قوانین راهنمایی و رانندگی می دونید و از جاده کنار خاکی سبقت نمیگیری حالا اگه کسی این کارو کرد و نزدیک بود با شما تصادف کنه و موجبات ناراحتی شما رو فراهم کرد انوقت شما توو اون ترافیک میرید و جلوی اون راننده و محترامانه و مودبانه بهش میگید که این کارش درست نبوده، تصور کنید که برخورد اون آدم چیه!!!!!! خیلی وقتا توو زندگی برخورد آدمای نزدیک به ما دقیقآ همونطوره…. همونطور.

اثر و تاثیر

اثر زلزله خرابی و ویرانیه، اصلآ زلزله برا خرابی و ویرانی اومده و بس، ولی تاثیرش دیگه اونقدر ویران کننده نیست خود من یه نفری توو زندگیم بود که زلزله ای ۱۰ ریشتری توو دلم انداخته بود و تاثیرش این شد که خودم رو بشناسم، تکبر و غرور رو بهتر درک کنم، به دنیای پبرامون خودم بیشتر فکر کنم، و بدانم اصلا و ابدآ انسان کاملی نیستم و تا تکامل راه بس درازی رو در پیش دارم.

بیشتر موقعیت ها آمیزه ای هست از خوب و بد، درست و غلط، و تمامآ بستگی به این داره که اونارو چطور ببینی، درست مثل درد ه که عبارت است از تفاوت میان آنچه وجود دارد و آنچه تو می خواهی که باشد حالا اگه رضا خودشو شناخته باشه دیگه بغیر از درد جسمانی هیچ دردی روش تاثیر نداره. …… دل به تو دادم، در دام افتادم، از غم آزادم.

good friends are always together in spirit. واقعآ دوست خوب خود فرشته است.

 

 

هنر از دست دادن Art of lose

Art of lose

fall back in love with yourself

میگن زندگی یه رازه و هر فردی باید اونو کشف کنه ولی قرار نیست هر رازی کشف بشه، من که میگم فقط مرگ هست که یه رازه و همیشه یه راز باقی می مونه و اما زندگی عین حقیقته و واقعی، بعنی همونی که ما داریم باهاش لحظات خوب و بد رو میگذرونیم و اما اون چیزایی که باید درک کینم اینه که لحظات خوب و خوش رو خلق کنیم که اگه غیر از این بشه ما حقیقت زیستن رو درک نکرده ایم

you deserve to get the best moments in your life.

from Hero to Zero

از عرش به فرش

نفس کشیدن که اسمش زندگی نیست، خیلی سادس چون بعد از مدتی زنندگی میشود، در واقع زندگی “در حال” زیستن هم نیست زندگی یعنی داشتن رویا و مبارزه در طول زندگی جهت دست یافتن رویاها.

اگه قبول داریم ما انعکاس خودمونو توو دیگران می بینیم پس تا دیر نشده باید گقتنی ها رو گفت، آدما اگه راز زندگی رو درک کرده باشن میبایست از آغاز خوششون بیاد بنابر این فارغ از اینکه بالا باشی یا پایین، در عرش باشی یا رو فرش، قهرمان باشی یا صفر مطلق پس حرف بزن و بگو حتی اگه مجبور بشی از صفر شروع کنی.

دنیا هیچگاه از ما نمی گذره این ما هستیم که از دنیا عبور میکنیم، اگه در این گذر آرامش خودمونو از دست دادیم خب عیبی نداره چون نباید یادمون بره که همیشه عدم آرامش باعث رشد میشه.

Emit or Commit

Love emitting Energy plus Death

عشق درست عین باطریی میمونه که به هر دستگاهی که باهاش مچ باشه انرژی میده و بعدش کل توان خودشو از دست میده، دیدید با باطریی که ولتاز نداره چیکار میکنن ؟ پس باید سعی کنیم همیشه توان داشته باشیم. توو شرایط عاشقی تو توان داری و داری این انرژی رو منتقل میکنی اونم با تمامیت وجودت، میدونی که داری از دست میری ولی لذت میبری میدونی داری آتیش میگیری ولی از گرمای وجودش حال می کنی مگه میشه به کسی که آتیش گرفته بفهمونی که نباید بدود ؟؟ نه اون حرف هیییییچ کسی رو گوش نمیکنه پس بزار بسوزه تا تموم بشه که داره ازش لذت میبره.

The lover has committed aggressive

حتمآ شنیدید فلانی که عاشقانه به همسرش عشق می ورزید پرخاشگر شده بهونه گیر شده دعوا میکنه و توو تمامی دعواهای خانوادگی به واقع یا دروغ گفته میشه که فلانی دست بزن داره !!!! این همه تغییر چطور اتفاق میوفته چطور میشه خیلی وقتا شاهد این بدبختی هستیم که هر چه این عشق عمیقتر باشه پرخاشگری رنگ و لعاب بیشتری به خودش میده.

Breath – نفس

برای نفس کشیدن احتیاجی به تمرکز نیست ولی برای راحت نفس کشیدن حتما میبایست هدفمند زندگی کرد، برای هدفمند بودن باید دائمآ تحلیل کرد، تفسیر کرد،  تفحص کردو تحقیق کرد 😊اگه شکست خوردی باید تجدید نظر کرد و اگه مسیر درست رو انتخاب کرده بودی باید تشدید کرد، تعجیل کرد.اگه موفق نبودی حتمآ سیستم نبوده یا غلط بوده خب دوباره راه اندازی سیستم از همین الان نه شنبه اول هفته، نه فردا،  بلکه همین الان. اگه موفقیت مطلوب بود خب باز استراتـژی رسیدن به وضعیت مطلوبتر باید مد نظر قرار بگیره . 


باید زندگی روچلوند تا چیزی ازش باقی نمونه در واقع زندگی موفق، هنر زندگی کردن در لحظه هاست یعنی حتی در راه کسب موفقیت هم باید در لحظه زندگی کرد، توو لحظه زندگی کرد، توو لحظه تحلیل کرد، توو لحظه استراتژی درست کرد، توو لحظه لبخند زد و موفقیت هارو نیز توو لحظه دید و لذت برد. همه ما در روز چندین مرتبه کارت دعوت ارسال میکنیم اگه به غم، غصه، افسوس، ناراحتی و بیماری فکر کنیم برای همه اونا کارت فرستادیم و حتمآ اونا هم دعوت مارو قبول می کنن خب چه بهتر مثبت اندیش باشیم و فقط به موفقیت، سلامتی، خوشبختی، شادی، نشاط و رفاه فکر کنیم که همه چیز از انرژی است.
همیشه پیش خودم می گفتم انرژی مثبت چیه 🤔 و منبع و اساس این انرژی چیه و این مطلبی بود که به دنبال درک اون بودم بزارید یه مثالی رو با هم بررسی کنیم که قضیه ملوس تر بشه، تنها زمانی تاریکی به وجود میاد که ما نور رو از بین ببریم، در واقع تاریکی از خودش هیچ گونه منبعی نداره و تا زمانی که روشنایی هست تاریکی وجود نخواهد داشت، این موضوع در باره انرژی مثبت هم صدق میکنه، اینکه ما فقط یک انرژی داریم و اون انرژی مثبت است و انرژی  منفی تنها زمانی به وجود میاد که ما منبع رو قطع کنیم.پس لطفآ منبع رو روشن کن. 
 
 

قبل از اینکه سر کار بشم-فصل دوم-

حرف اول: Childishly

وقتی بچه هستیم با دل زندگی میکنیم و در زمان بزرگی با چشم، و با چشم زندگی کردن یعنی همه را دیدن بغیر از خودت. بچگی یعنی دل بستن و بزرگی یعنی چشم پوشی. هنوزم وقتی که بارون میگیره گاهی بیاد بچگی دلم میگیره، یه روز بارونی با دوستم توو حیات خونمون بازی میکردیم اونم با چی!!  با ویلچر مادر بزرگم، مادر پدرم، که بتازگی اومده بود تهران، مادرم از توو خونه داد میزد که داره بارون میاد دیگه بیاین توو، منم هی التماس میکردم که حالا دیگه بزار من سوار بشم تو هولم بده ولی فقط حرف دلشو گوش میکرد و منو اصلا” نمیدید، راستیی چرا اونوقتا پله هایی که ازحیاط به زیرزمین میرفت یه حفاظ یا نرده نداشت خب وقت داشت تموم میشد و هر لحظه ممکن بود من مجبور شم برم بالا پس کاری کردم کارستان یعنی ویلچررو بردم لب پله و شروع کردم به تهدید که پیاده شو دیگه نوبت منه

من حق داشتم که سوار شم و بازی کنم اونم میخواست که بیشتر لذت ببره منم که یاد گرفته بودم هر جوری شده به خواسته هام برسم اونو تا لب پله ها بردم بعدش تهدید کردم اگه پیاده نشه پردش میکنم زیر زمین، میدونی چی شد ؟!!! خودشو ویلچرو هل دادم اون پائین و از ترسم گریه کنان رفتم بالا، پیش مادر و حامی خودم و داد میزدم افتاد ، افتاد زیرزمین، مامانم هم که مامان من بود همینطور که بسمت زیرزمین میدوئید بمن دلداری میداد که عیبی نداره بازی اشکنک داره سر شکستنک داره من که نمی فهمیدم معنیش چیه ولی خوشحال بودم که میگفت عیبی نداره، آخه قلبم داشت میزد بیرون، اگه مرده باشه چی؟ من که از پله ها پائین نرفتم ولی از اون بالا شنیدم که مادرم میگفت عیبی نداره برات چسب زخم میزنم واااااای چقدر خوشحال شدم که دوستم حرف میزد وقتی از پله ها میومد بالا بهم گفت دیدی با دستم چه کردی داره خون میاد !!!!!! منم نهایت صدامو پیچوندم توو گلوم و حرف مامانمو تکرار کردم و گفتم خب چسب میزنی خوب میشی، نمیدونم چجوری این حرف رو زدم ولی بهرحال اومنم حرفی نزد و از پیشم رد شد…

غرور و خود خواهی محض من اینبار به خیر گذشت ولی تا کی میتونم شانس بیارم، بعدها که بزرگتر شدم فهمیدم فقط باید با مردم کارایی رو انجام برم که دوس دارم اونا هم با من همون رفتار رو بکنن ولی غافل از اینکه مرز بین دانستن و انجام دادن یه تار مو هست ولی رد شدن از اون تار مو مثل قبول شدن یه درس اونم با نمره 10 هستش تازه فقط قبول شدی و تا رسیدن به بیست خیلی باید تلاش کرد

حرف دوم: High Commencement

 شروعی عالی

برای شروع نیازی نداری عالی باشی ولی برای اینکه عالی باشی میبایست شروع کنی.

این اصلی بود که خیلی خوب برعکسشو بما یاد دادن و همیشه ازمون میخواستن که توو هر کاری بهترین باشیم غافل از اینکه با این اصرار نا خواسته روح و روان از بچگی در حال تخریب شدن بود، یادمه ……

 

 

کوچکترین ذره جهان

از زمان کشف اتم تا حدود صد سال، تصور بر این بود که اتم ذره بنیادی ماده است که به اجزای کوچکتری تبدیل نمی‌شود، کشف الکترون‌ ها نشان داد که اتم از اجزای دیگری تشکیل شده که کوچکتر از اتم هستند، اواخر قرن نوزدهم ماری کوری ثابت کرد اتم کوچکترین ذرهٔ ماده نیست بعدها دانشمندان ذره‌های کوچکتر از اتم همچون الکترون‌ها و پروتون‌ها و نوترون ها رو کشف کردند، اصلی‌ترین واحد تشکیل دهنده یک جسم قسمتی است که به ذرات یا بخش‌های کوچکتر قابل تبدیل نباشد. این تعریف به عنوان توضیح اصلی ذرات بنیادی بیان می‌شود. پس: اتم ها از الکترون و هسته (ترکیب پروتون و نوترون) تشکیل شده اند، علاوه بر پروتون یا نوترون، ذرات دیگری هم وجود دارت و البته خود این ذرات هم به واحدهای کوچک تری تقسیم می شوند، این واحدها «کوارک» نام دارند. در واقع دانشمندان اکنون کوارک ها را کوچک ترین واحد تشکیل دهنده موجود در هستی می دانند. همه ذرات بنیادی موجود از کوارک تشکیل شده اند.

حوادث غیر طبیعی

ACT OF GOD

وقایع ناگهانی و پیش بینی نشده

اتفاقاتی که ما هیچ نقشی در آن نداریم ولی همیشه بعد ار وقوع واقعه میگیم خواست خدا بوده یا مشیت الهیه، وقتی کسی بچه دار میشه میگه خواست خدا بوده بچه رو خدا داده بجه رو اون داده، دومی که میاد خدا داده، بعد از چند تا که دیگه اصلآ دلش بچه نمیخواد میگه از دستمون در رفت اه…. چند تای اول رو خدا داده حالا این یکی از دستت در رفته!!! بپا چیز دیگه ای ازت در نره.

Of God

من به Of God اصلا کاری ندارم چون بعضیا معتقدن که مشیت و خواست الهی مقدم بر هر جیزیه که من ابدآ چیزی در موردش نمیدونم من کلمه اولی یعنی ACT یرام مهمه چون معنی زیبایی داره.

“اکت” به معنای کنش و یک امر مسلمه خیلیا از کلمه FACT استفاده میکنن بهرحال همین سه کلمه A,C,T ببینید از چی درست شده و زیبا تر از همه معنای اوناس که در واقغ معنای موفقیت در زندگیست.

کلمه اول A یعنی Acceptance بمعنای قبول تمامی مواردی که نمیتونیم عوض کنیم آره خیلی چیزا توو زندگی تک تک ما وجود دارن که ما اصلا نمیتونیم تغییر بدیم.

کلمه دوم Commitment تعهد برای چیزهایی که میتونیم عوض کنیم و خودمونو متعهد یدونیم که جهت نغییر آماده و برای انجامش موظف باشیم.

کلمه سوم Tiptop بهترین و معقولترین کار برای مواردی که میتونیم یا حتی نمیتونیم عوض کنیم، اگه قراره توو زندگی حرکتی کنیم بهتره بهترین با قابلیت خودمون باشه.

پايداري در عشق

“اه “تنها دو حرفه و با عميق شدنش معني پيدا ميكند ولي چه كنم كه بي تو جهانم اولي و با تو جهانم دومي را ندارد.

يكبار در مورد مثلث عشق صحبت كرديم كه يه ضلع اون اشتياق يا شور و شوق بود بهتره در مورد ضلع اول نظر خودم و يه عزيزي رو بيان كنم.

“عشق، تنها شور و شوق نیست، بلکه مهارت است”شاید بیشتر ما در دوران نوجوانی، عشق را تماماً مترادف با رمانتیک بودن می‌دانستیم.اما هر چه گذشت، متوجه شدیم که عشقِ رمانتیک، اگر چه برای شکل گیری یک رابطه ی گرم و پر شور، لازم و ضروری است؛ اما به تنهایی کافی نیست.چیزی که در پایداری یک عشق یا رابطه – در کنار رمانتیک بودن – می‌تواند نقش مهمی‌ایفا کند و شاخه‌های پُر برگ و پُر گُلِ صمیمیت را بر تنه ی این درختِ آسیب پذیر برویاند،مهارت در عشق یا مهارت در عشق ورزیدن است.“اینکه سال‌های سال به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کنیم به چه معناست؟”عشق، کاوشی است برای کامل شدن.در اوایل دوران عاشقی، شخص تا حدی به آسایش خاطر محض می‌رسد، چرا که بالاخره توانسته بسیاری از چیزهایی را که قبلاً به حکم عرف لازم بوده نزد خود پنهان نگه دارد، بر ملا کند.می‌توان معترف بود که ما آن قدری که جامعه گمان می‌کند محترم و موقر و متعادل و متعارف نیستیم.ممکن است بچگانه رفتار کنیم یا خیال باف، تخس، آرزومند، منفی باف، آسیب پذیر و چند بُعدی باشیم، اما همه این‌ها را معشوقمان از ما می‌پذیرد و درک می‌کند.و در لحظاتی که متوجه می‌شویم معشوق درکمان می‌کند، خیلی بیشتر از حدی که دیگران تاکنون درک کرده اند،و شاید حتی بهتر از وقتی که خودمان ابعاد آشفته، خجالت آور و ننگین خود را درک می‌کنیم، عشق به اوج خود می‌رسد.عشق، پاداش قدردانی معشوق نسبت به روان مغشوش و متلاطم ماست.او از احساساتی حرف می‌زند که ترجمه می‌شود.به: قدردانی، محبت، رضایت خاطر، و تسلیم.

در نقطه ای از زندگی متوجه می‌شود که زندگی در تنهایی، توجیه ناپذیر است.

افرادی که شنونده‌های خوبی هستند نیز به اندازه ی افرادی که خوب، منظور خود را بیان می‌کنند، مهم و کمیاب هستند.او همون کسیه که من عاشقشم و نمی‌خوام درباره اش فکر بد کنم. هر چقدر هم که افکارش گاهی آزارم بده.تو بهترین دوست منی و من می‌خوام با ذهنت و تمام جزئیات عجیب و غریبش آشنا بشم و کنار بیام.من هیچ وقت نمی‌تونم همه ی کارهایی رو که ازم می‌خوای انجام بدم یا دقیقاً همون طوری که تو می‌خوای باشم، تو هم نمی‌تونی،ولی ترجیح میدم اینطور فکر کنم که ما میتونیم از اون دسته آدمایی باشیم که جرئت می‌کنن خودِ واقعی شون رو به هم معرفی کنن.در غیر این صورت چیزی که بینمون می‌مونه سکوت هست و دروغ، که دشمنان اصلی عشق هستن.بازگرداندن احساسات، یکی از پیچیده ترین و ضروری ترین وظایف عشق به نظر می‌رسد.عصبانیت و نکوهش، می‌تواند جای خود را به همدردی بدهد.برای داشتن روابط خوب، نیازی نیست دائماً عاقلانه رفتار کنیم؛تمام مهارتی که نیاز داریم این است که چند وقت یکبار بتوانیم با روی گشوده اقرار کنیم که شاید در یکی دو موقعیت، احمقانه رفتار کرده ایم.یک رابطه ی درست، رابطه ای است که در آن مدام یاد بگیریم و یاد بدهیم.شاید باید بدانیم وقتی می‌خواهیم چیزی را تذکر دهیم باید اندکی کمتر ناشی، هراسان و پرخاشگر باشیم و در زمان دریافت واکنش نیز کمی‌کمتر ستیزه جو و حساس باشیم آنگاه به خوبی خواهیم پذیرفت که هر دو پروژه (یاد دادن و یاد گرفتن، خاطر نشان کردن عیوب دیگری و قرار دادن خود در معرض انتقاد) ممکن است در نهایت، در خدمت هدف واقعی عشق باشد.شاید  سال‌های بیشتری باید بگذرد تا آن‌ها در هنرِ یاد دادن و یاد گرفتن کاملاً خبره شوند.بلوغ یعنی اقرار به اینکه عشق رمانتیک ممکن است تنها در بردارنده ی یک جنبه ی محدود و شاید کمی‌کوته فکرانه از زندگی عاطفی باشد، جنبه ای که بیشتر بر جست و جو برای یافتن عشق متمرکز است تا ابراز آن؛یعنی مورد عشق ورزی قرار گرفتن به جای عشق ورزیدن.

فرزندان ممکن است معلمان غیر منتظره ی انسان‌هایی بشوند که خیلی از خودشان بزرگ ترند، و از طریق وابستگی کامل، خودخواهی و آسیب پذیری خود، به آن‌ها درسی عالی درباره ی نوعی کاملاً جدید از عشق بدهند،نوعی از عشق که در آن هیچ گاه عمل متقابل به خاطر کج خُلقی پشیمانی به دنبال ندارد و هدف واقعی چیزی نیست جز تعالی یکی با کمک دیگری.ما متوجه می‌شویم که زندگی به راستی به توانایی عشق ورزیدن متکی است.همچنین می‌آموزیم که خدمت کردن به دیگری تحقیرآمیز نیست، بلکه کاملاً بر عکس است،چرا که خدمت به دیگری ما را از بند مسئولیت خسته کننده ی خدمت رسانی مداوم به غرایز پیچیده و سیری ناپذیر خودمان می‌رهاند.

نیروانا

این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام فایل آن nirvana-1.png است

افکار زیبایی دارد، حرفهای قشنگی میزند، جملات دلنشینى دارد این استاد بنده، دلم نیومد از نگرش نیروانا در نوشته های خودم چیزى ننویسم

در ورای هر کاری، هر فریادی، هر سخنی، پیچیدگی‎‌ بسیاری وجود دارد که درک آنها مشکل است.
به این علّت است که هرگز نباید سطحی بیاندیشیم و دیگران را بدون آن که ابتدا آنها را درک کرده باشیم، محلّ داوری خود قرار دهیم.
کسی که مایل است صورتحساب را پرداخت کند، بدان علّت نیست که جیبی مملو از پول دارد، بلکه دوستی و رفاقت را بیش از پول ارج می‌نهد، واى که دعوای دو نفر براى پیشى گرفتن جهت پرداخت صورتحساب در پای صندوق واقعا آخر رفاقته، انگار واقعا رفاقت آخرشه و دیگه تموم میشه.
کسانی که در محلّ کار، ابتکار عمل را به دست می‌گیرند، نه بدان علّت است که احمقند بلکه چون مفهوم مسئولیت را نیک می‌دانند! بگذار دیگران هر چه میخواهند بگویند ما کار درست را انجام میدهیم.
کسانی که بعد از هر جنگ و دعوایی، زبان به پوزش باز می‌کنند و از در اعتذار وارد می‌شوند،نه بدان علّت است که خود را مدیون شما می‌دانند؛ بلکه از آن روی است که شما را دوست واقعی خود می‌دانند، چه خوب است اگر او را مستحصل ننمائید.
یک روز، همۀ ما از یکدیگر جدا خواهیم شد! دلمان برای گفتگوهای خویش دربارۀ همه چیز و هیچ چیز تنگ خواهد شد! رؤیاهای خویش را به یاد خواهیم آورد. روزها و ماه‌ها و سالها از پی هم خواهد گذشت تا بدانجا که دیگر هیچ تماسی برقرار نخواهد بود.
یک روز فرزندان ما نگاهی به این عکس‌های ما خواهند افکند و خواهند پرسید:
“اینها چه کسانند؟” و ما با اشکی پنهان، در چشم لبخندی خواهیم زد زیرا سخنی بس مؤثّر قلب ما را متأثّر می‌سازد؛ پس خواهیم گفت:
“اینها همان کسانند که من بهترین روزهای زندگی‌ام را با آنها گذرانده‌ام.”
شخصی می گفت:
«من سی سال دارم.»
بزرگی به او خرده گرفت و گفت:
«نباید بگویی سی سال دارم، باید بگویی آن سی سال را دیگر ندارم.»
راستی شما به جای سال هایی که دیگر ندارید، چه دارید؟
جز محبت و نیکی چیزی باقی نمی ماند.

“به خاطر خودت می گویم…”این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام فایل آن nirvana-2.jpg است

“به خاطر خودت میگویم
تنهایی کافه رفتن را یاد بگیر
تنهایی مهمانی رفتن را
تنهایی سفر رفتن را
تنهایی خرید کردن را
تنهایی خوابیدن را
که اگر تقدیرت سال ها تنها ماندن بود
از همه این چیزها جا نمانی

به خاطر خودت میگویم
ساز بزن
که انگشتانت به وقت نبودنش
چیزی را لمس کند که خوش آهنگ باشد
که بتوانی بی شراب و بی یار هم مست شوی
‏@yoga_nirvana?
به خاطر خودت میگویم
خانه ات را با گلدان و شمع و عود و موسیقی
سبز و روشن و زنده نگه دار
که کاشانه ات آرامشکده ات باشد

به خاطر خودت میگویم
هر روز به آشپزی کردن عادت کن
که آشپزی کردن به خاطر آن بشقاب روبرویت از سرت بپرد
که احترام به جسمت را یاد بگیری

به خاطر خودت میگویم
دوستان زیادی داشته باش
که دنیایت را با آدم های زیادی قسمت کنی
که دنیایت تنها به یک نفر ختم نشود

به خاطر خودت میگویم
ورزش کن
کتاب بخوان
بنویس
موسیقی گوش کن
برقص
که انرژی نهفته در درونت را
به سمت درستی هدایت کنی

به خاطر خودت میگویم
گاهی دستت را بگذار در دست کودک درونت
بگذار ببرد تو را هر جا که دلش خواست
که یادت باشد زندگی شوخیه به اشتباه جدی گرفته شده ماست

به خاطر خودت میگویم
خودت را ببخش
که حق لذت بردن از زندگی را از خودت نگیری
حق دوباره شروع کردن را

به خاطر خودت میگویم
ساعتی را در روز نیایش کن
که نترسی
که در هنگام ترسیدن به دست هایی که هرگز دریغ نمیشوند بیاویزی

به خاطر خودت میگویم
خودت را دوست داشته باش
که کسی نتواند آنقدر بزرگ شود
که وسعت بکر دلت را تصاحب کند
که از آن عبور کند
که تو مالکیت بی قید و شرطتت را
بی قید و شرط واگذار نکنی

به خاطر خودت میگویم
خودت را یادت نرود
خودت را یادت نرود
خودت را یادت نرود
که از حالا
برای سال های پیری
دچار حسرت برانگیز ترین نوع آلزایمر نشوی”

نقرس

همه شما لابد شنیده اید که نقرس بیماری آدم پولداراس ولی الزاما” وجود نقرس دلیل مصرف زیاد گوشت نمیباشد.

  1. زمانیکه کلیه ها عملکرد خوبی ندارند، توانایی خود را در دفع اسید اوریک از دست میدهند.
  2. کمبود پتاسیم، اسید اوریک را در خون افزایش میدهد بنابر این میبایست از غذاهای سرشار از پتاسیم نظیر اسفناج پخته، آووکادو، موز، آب مرکبات، شیر و ماست بدون چربی استفاده نمود.
  3. بهترین راه، نوشیدن حداقل 8-6 لیوان یعنی حداقل یک بطری 1.5 لیتری آب معدنی با آب میوه بواسطه دفع اسید اوریک می باشد.
  4. غذاهای کمک کننده: توت فرنگی ( جهت خنثی کردن و دفع اسید اوریک) روغن زیتون ( بواسطه وجود اسید های چرب، التهاب را کاهش میدهد) و چای سبز ( شامل آنتی اکسیدان )
  5. اسید اوریک حاصل تجزیه پورین است که در مواد غذایی بویژه گوشت قرمز و الکل وجود دارد.
  6. گوجه فرنگی بواسطه منابع ویتامین “سی” و آلبالو، گیلاس و توت فرنگی باعث کاهش التهاب میگردند، سویا سرشار از پروتِین است و میتواند در هفته یک یا دو مرتبه بجای مرغ و گوشت از این گیاه استفاده نمود.
  7. مصرف بسیار رقیق شده سرکه سیب، یک محلول کمک کننده به افراد نقرسی است بطوریکه پس از دو روز استفاده از این محلول، کاهش درد و سوزش را احساس خواهید کرد، سماق و لیموی تازه فراموش نشود.

راز نهان

خودخواهی غریبی است ولی وقتی خودم را به اندازه ی کافی دوست داشتم:
آن قسمت از وجودم که همیشه تشنه توجه بود ارضاء شد و این شروعی برای پیدایش آرامش درونم بود. این جا بود که توانستم شفاف تر ببینم.

من در جامعه اي زندگى ميكنم كه همه برادر همديگه هستند و سه مليون پرونده كيفرى و حقوقى همه ساله توو دادگاه ها وجود داره، برادر چه خبر ؟

كسي كه نميداند كه نميداند بدنبال دانستن نميرود

  • آينده ننگرى.

ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻭﻟﻔﮕﺎﻧﮓ ﭘﺎﻭﻟﯽ .  ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۹۴۵

ﭘﺎﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﻫﯿﭻ ﺩﻭ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﯾﮑﺴﺎﻧﯽ نیستند. ﭘﺎﻭﻟﯽ ﻣﺜﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :

ﺳﯿﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻫﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻓﻘﻂ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ .

ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ” ﺍﺭﯾﮏ ….”

ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺍﺭﯾﮏ ﻋﺪﺩﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ، ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﺁﻥ ﻋﺪﺩ ﺑﺰﺭﮒ 23 ﺑﺎﺷﺪ .

ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ , ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ , ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﯿﭻ ﺳﯿﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ , ﺑﻠﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺷﯿﺌﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﺶ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺁﻥ 23 ﺑﺎﺷﺪ .

ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻡ , ﺍﺯ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺪﻩ , ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺍﺭﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﺭﺗﻘﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺜﻼ 26 ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ . ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪﺗﻨﻬﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ 26 ﺑﻮﺩﻩ , ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .

ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺗﻮﺍﺯﻥ ﺧﻮﺩ , ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ . ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﭘﺲ ﻫﺮ ﺷﯿﺌﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻭﺍﺟﺪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ .

ﻭ ﺍﻣﺎ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﮔﯿﺮﯼ :
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺳﯿﺐ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﮐﻮﭼﮏ , ﺗﻐﯿﯿﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ , ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ , ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻢ …ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﻡ ﻧﺎﺳﺰﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺧﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ….
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ .

ﻫﺮ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ , ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .

ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻣﺮﺍ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ.
ﺣﺮﻑ ﺁﺧﺮﻡ :

ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﺤﺒﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ , ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ ﺩﯾﺪﯾﺪ , ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺸﻮﯾﺪ چوﻥ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ , ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﯾﮕﺮ را صد در صد ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﻳﺪ .
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻋﻠﻢ ﺑﺮ ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻣﻬﺮ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ . ﭼﻮﻥ ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺍﺳﺖ .

ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﻃﻊ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ

ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﮔﯿﺮﯾﺪ .

یک قانونى داريم در روانشناسی كه هميشه ثابت است

“ما به محيطمان عادت ميكنيم”

اگر با آدم های بدبخت نشست و برخاست کنید

کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعیست

اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید

عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید

اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید

ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگوییدو اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت.

اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید

شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعیست.

از امروز تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید.

به گروهی از ساکنین بومی نپال، شرپا می‌گویند.

شرپاها، معمولاً همراه کوه‌نوردان حرکت می‌کنند و بار و وسایل آنها را تا قله می‌برند.

آنها آن‌قدر قله را فتح کرده‌اند که دیگر، فتح دوباره‌ی قله برایشان هیجانی ندارد.

اما رمز حرفه‌شان چیز دیگری است.

شرپاها، خود را پررنگ نشان نمی‌دهند.

در حاشیه می‌مانند. بار را بالا می‌برند. در یافتن راه مشورت می‌دهند. اما اجازه می‌دهند که کوهنوردان «احساس کنند» که قله را خود فتح کرده‌اند.

زنان از طریق شنیدن جذب میشوند

و مردان از طریق دیدن ..

به همین دلیل است که

زنان آرایش میکنند

و مردان دروغ میگویند !

ادامه خواندن راز نهان

دوست پسر یا شوهر

 
اگه يه دختر شانس بياره و يه دوست پسر خاص داشته باشه خب حتماً لياقتشو داره حالا:
دوست پسر از نوع خاصش کيه؟
1- پسري که سعي ميكنه از لحاظ ظاهري منطبق بر آرزوها و سلايقت باشه.
2- پسري که سعي داره خودش رو منطبق بر سلايق تو کنه و تا حد امکان مخالف حرف نزنه و روزتون رو خراب نکنه.
3- اگه مشکلي با خانواده اش پيدا کني، صد البته که حق با تواه و اونا هستند که زور و در بعضي موارد جفنگ ميگن.
4- در اکثر مواقعي که به حضور فيزيکيش احتياج داري صدي نود در خدمتگزاري حاضره البته بغير از خريد.
5- کمتر پيش مياد اگه بي موقع باهاش تماس تلفني بگيري، ترش کنه و بد جوابت رو بده ( مگه که اونم پريود روحي باشه!)
6- تجربيات محير العقولت رو با اون داري، مثل پياده روي در يک روز باروني از ميدون راه آهن تا ميدون تجريش!
7- اگه مناسباتتون پيشرفته تر و مسئله سكس بينتون حل شده باشه، مطمئنن بهترين و خفن ترين خاطرات سكسيرو با اون خواهي داشت.
8- وقتي باهاش بيرونيد، هردوتا تون کمتر به اين فکر مي کنيد که شام امشب رو ساده تر بگيريم، چيزي که مهمه امشب و خوش گذشتن بر هردوتون پس بي خيال جيب و saving .
9- هر وقت ببينيش در بهترين حالت فيزيکي و ظاهريش به سر مي بره.
اما همسر يا شوهر خوب کيه؟
1- منطبق بودنش با معيارهاي ظاهري تو، خيلي حائز اهميت نيستاينقدر معيارهاي مهم ديگه ايي وجود داره که اين يکي توش گمه.
2- يک شوهر خوب و صد البته بالغ دليلي نمي بينه خودش رو با تو منطبق کنه و يا به تعبيري خودش رو براي خوشايند تو تغيير بده چون اگر تو هم هنگام انتخاب عقل سليمي ميداشتي، فردي رو انتخاب مي كردى که آزاد انديش باشه نهيک برده در خدمت.
3- اگه مشکلي با خانواده همسرت پيش بياد عقل سليم حکم ميکنه که دخالت بي جا نکنه و بگذاره مشکل بين شما توسط خودتون حل شه، نه اينکه با طرفداري از هرکدوم از طرفين، حس نفرت و انزجار رو در ديگري مشتعل کنه و سببکدورت و دلسردي رو فراهم کنه.
4- فکر مي کنم يک همسر خوب هم در اکثر مواقع که بهش احتياج هست حضور داره ولي نه از سر اجبار بلکه مي دونه اين يه شراکته و جا زدن هرکدوم از شرکا به معناي نابوديه.
5- خوب مسلمه که توي يک زندگي و در اثر تداوم سالها، رودروايسي که در ديگر روابط هست از بين ميره و همينم سبب ميشه که اون هميشه بهترين نباشه… ولي اصلا دليل قانع کننده ايي نيست که خودت و يا اون رو مجاز بدوني بهشلختگي و بي اهميت بودن به ظاهر و نوع برخورد.
6- توي رابطه زناشويي برخلاف دوستي ، عقل و منطق حرف اول رو ميزنه تا احساسات و عشق.
7- هفت سال اول وااااي چه لحظات خوشي با هم داريد مخصوصاً در زمان intercourse و چه زود اين زمان سپري ميشه و بعد از سپرى شدن آن ، اين مرد خوب دنبال سندي ميگرده كه مجوز اون ١٤٠٠ سال پيش داده شده و بدروزگار اينه كه اين سندرو ميخواد مخفي نگه داره.
8- يک همسر خوب که زمان رو در اختيار داره، احتياجي به جنگولک بازي و جفتک پروني تو رختخواب رو نداره … چون يک بغل گرم و مهربون و مطمئن که هميشه تکيه گاهه تمام اون لذتها رو يک جا بهت هديه مي کنه.
9- يک همسر عاقل و حسابگر هميشه گوشه چشمي به آينده داره و شرط اينکار ، مديريت مالي در درجه اوله.
آروم آروم اومد بارون شديم عاشق زديم بيرون
اومد نمنم نشست شبنم روموهامون روموهامون

Happiness

  • Happiness is being loved for how you are
  • Happiness is the art of never holding in your mind the memory of any unpleasant thing that has passed
  • That man is richest whose pleasures are cheapest
  • Everyone wants to live on top of the mountain, but all the happiness and growth occurs while you’re climbing it
  • Happiness is acceptance

  • Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success
  • There is only one way to happiness and that is to cease worrying about things which are beyond the power of our will

خوراکیهای مناسب کاهش اسید اوریک

خوشبختانه در کنار مصرف داروها، برخی گزینه های غذایی نیز قادر به کاهش سطوح اسید اوریک خون هستند:
کنگر فرنگیسرشار از مواد معدنی، ویتامین ها و آنتی اکسیدان ها و همچنین فیبر و پروتئین استکنگر فرنگی خاصیت دیورتیک دارد و به همین دلیل سبب دفع اسید اولیک و سایر سموم ازطریق ادرار می شود.
پیازبرای درمان انواع بیماری ها می توان به آن اعتماد کرد ضمن این که یک گزینه غذایی عالی برای کاهش اسید اوریک خون است.
مکمل های ویتامین سیویتامین سی می تواند به کاهش سطح اسید اوریک در خون کمک کندبنابراین، درباره مصرف مکمل ویتامین سی با پزشک خودتان مشورت کنید.
آبنوشیدن آب به مقدار ۲ تا ۴ لیتر (۸ تا ۱۶ لیواندر روز، باعث می شود اسید اوریک بیشتری از کلیه ها دفع شود. (حتما ۱ لیوان آب، قبل از خواب بنوشید زیر این کار به کم شدن اسیداوریک کمک می کند.) دقت کنید منظور نوشیدن آب است نه هر نوشیدنی دیگری.
سیبزمانی که از انباشت بیش از حد اسید اوریک در خون رنج می برید، مصرف این میوه را فراموش نکنیدمصرف سیب منجر به از بین بردن تمام سموم اضافی از بدن می شودعلاوه براین، سرکه سیب سم زدای طبیعی است، و به حذف مواد زائد مانند اسید اوریک بدن کمک می کند.
آب لیموخاصیت قلیایی دارد و منجر به خنثی شدن اسید اوریک خون میشود ویتامین سی موجود در آن نیز منجر به دفع اسید اوریک می شودصبح ها با معده خالی یک لیوان آب گرم را بههمراه لیمو بنوشید و برای چند هفته این کار را تکرار کنید تا شاهد کاهش اسید اوریک خون باشید.
روغن زیتونانتخاب روغن زیتون به جای روغن نباتی و یا کره نقش مهمی در کاهش اسید اوریک خون داردروغن زیتون سرشار از ویتامین ای و آنتی اکسیدان ها است و در کاهش التهاب بدن نیز نقش دارد.
شیر کم چرباین نوع شیر سبب کاهش جذب مجدد اسیداوریک و از بین رفتن آن از طریق کلیه ها می شودنوشیدن ۱ تا ۵ فنجان شیر کم چرب در روز توصیه می شودشما همچنین میتوانید به جای شیر از ماست و سایر محصولات لبنی کم چرب استفاده کنید.
آب سبزیجات تیره رنگخاصیت قلیایی دارد و غنی از ویتامین سی، کلروفیل، و مواد شیمیایی گیاهی است که منجر به سم زدایی از بدن می شودآب سبزیجات تیره رنگ منبع خوب پروتئین واسیدهای آمینه است که مصرف آن با لیمو منجر به کاهش اسید اوریک بدن می شود.
لیموترش برای مقابله با اسیداوریک
متخصصان بر این باور هستند که لیموترش یکی از میوه های درمانگری است که نباید از آن غافل بوداین میوه ترش به  ویژه برای مقابله با شاخص بالای اسیداوریک بسیار موثر استهمان طور که می دانید اسید اوریک باعث افزایش پورین می شود که ماده ای مضر است.
اگر ماده به درستی دفع نشود باعث ایجاد لخته و سنگ های ریز در بدن می شود و روی مفاصل نشسته و آن ها را ملتهب می کندتشکیل این سنگ های کریستالی ناشی از وجود محیطی اسیدی در بدن استیک روش خوب و موثر برای مقابله با این مشکل آلکانیزه کردن منظم بدن استلیموترش برای این کار کمک کننده و باعث ساخت کربنات کلسیم می شوداین ماده اسیدهایی ماننداسیداوریک را خنثی می کندعلاوه بر این لیموترش یک میوه تصفیه کننده و ضدعفونی کننده است که ترکیبات و عناصر مضر و غیرضروری را از بدن دفع می کنداین میوه ترش حاویترکیبات آنتی اکسیدانی نیز هست که پیری را از بدن دور می کند.
عسل و لیموترش در خدمت کاهش اسیداوریک
اکثر مردم تصور می کنند که لیموترش به دلیل طعمی که دارد بسیار اسیدی استعسل هم به دلیل اینکه pH منفی داردیکی از مواد غذایی مفید برای مقابله با اسیداوریک محسوب می شودزمانی که این مواد غذایی وارد بدن می شوند محیطی آلکانی خوبی مهیا می کنند که بدن بتواند پورین را در آرامش کاملدفع کندبرای بهره مندی بیشتر از ترکیب عسل و لیموترش پیشنهاد می شود که جوشانده ای با این دو ماده غذایی مفید تهیه کرده و در طول روز میل کنیدکار چندان سختی نیستشما به یکلیتر آب، یک عدد لیموترش و 3 قاشق غذاخوری عسل نیاز داریدآب را داغ کنید و یک عدد لیموترش را با پوست داخل آن بیندازیدصبر کنید تا آب مجدداً به جوش بیاید و 20 دقیقه به آرامیبجوشددر نهایت ترکیب را صاف کرده و 3 قاشق عسل به آن اضافه کنیدیک فنجان از جوشانده تان را صبح به صورت ناشتا میل کنیدبهتر است آن را به صورت ولرم میل کنیدسپس یکفنجان دیگر حدود 15 دقیقه بعد از ناهارتان بنوشیدیک فنجان دیگر نیز بعد از ظهر و آخرین فنجان را نیم ساعت بعد از شام میل کنیدشما با همین روش ساده می توانید میزان اسیداوریک تانرا به صورت طبیعی کاهش دهید.
چای سیب و لیموترش
دومین درمان و کاهنده طبیعی اسید اوریک ترکیب سیب و لیموترش استباید بدانید که سیب نیز تأثیر زیادی در مقابله با اسیداوریک داردبخش اعظم اسید اوریک در جریان هضم غذا زمانیکه بدن در حال متابولیز پورین موجود در گوشت یا ماهی است تولید می شودسیب و لیموترش در روند هضم غذا دخالت کرده و برای کاهش اسیداوریک موثر عمل می کنندبه این صورت کهباعث تحریک تولید اسید کلرهیدریک می شوند که برای ایجاد محیطی آلکانی و دفع اسیداوریک موثر استبرای رسیدن به این هدف توصیه می کنیم که هر صبح یک عدد سیب سبز میل کنید.
بعد از صرف صبحانه نیز از چای سیب، دارچین و لیموترش غافل نشویدبرای تهیه این چای مفید به یک عدد سیب، یک لیوان آب (200 میلی لیتر)، پوست نصف لیموترش و یک عدد چوبدارچین نیاز داریدکافی است سیب را با پوست به چهار قسمت تقسیم کنید و آن را با یک لیوان آب و پوست لیموترش روی حرارت قرار دهیدیک عدد چوب دارچین نیز داخل آن انداخته واجازه دهید 20 دقیقه روی حرارت بماندسپس ترکیب را صاف کنید و جرعه جرعه بنوشیداین کار به بهبود گوارش کمک می کندتوصیه می کنیم از میوه های ارگانیک استفاده کنید و ازشیرین کردن چای بپرهیزید.
اسموتی توت فرنگی و لیموترش
علاوه بر درمان های طبیعی ذکر شده شما می توانید به کمک توت فرنگی و لیموترش یک اسموتی سالم و مفید تهیه کنیداین نوشیدنی برای افرادی که اسیداوریک شان بالاست؛ افرادی که ازنقرس یا مشکلات مربوط به آرتریت رنج می برند مفید است.
توت فرنگی یک ماده غذایی ضدالتهاب فوق العاده برای مقابله با اکثر بیماری ها استاین میوه خوشرنگ و خوشمزه نوعی آسپرین طبیعی محسوب می شود که برای تسکین دردهای مفصلی،رفع التهاب های مربوط به نقرس و تصفیه و پاکسازی بدن موثر استتوت فرنگی همچنین یک میوه مدر فوق العاده است و به همین دلیل نیز به دفع اسیداوریک کمک زیادی می کند.
اسموتی توت فرنگی و لیمو
برای تهیه این نوشیدنی مفید به 10 عدد توت فرنگی، یک لیوان معادل 200 میلی لیتر آب و آب نصف لیموترش نیاز داریدروش تهیه آن نیز بسیار ساده استابتدا توت فرنگی ها را با دقت واحتیاط شستشو دهید و سپس آن ها را با یک لیوان آب روی حرارت بگذاریدزمانی که توت فرنگی ها کاملاً نرم شدند می توانید زیر شعله را خاموش کنید و آب نصف لیموترش را به آن اضافهکنیدسپس این ترکیب را میکس کنید تا کاملاً یکدست شودچند قالب یخ به نوشیدنی سالمتان اضافه کنید و بعد از ناهار میل کنیداین کار به هضم غذا و همچنین کاهش اسیداوریک تان کمکزیادی می کند.