پذیرش و تحمل

acceptance و یا پذیرش یعنی تصدیق و قبول شرایط، از جمله خود ما و افراد زندگی ما به نحویکه هستیم و هستند. به این جهت است که ما آرامش می یابیم و توانایی ارزیابی شرایط را پیدا می کنیم و همچنین میتوانیم شرایط را تغییر دهیم اما وقتی نمی توانیم آن چیز را تغییر دهیم آنرا تحمل میکنیم. باید بپذیریم که نگه داشتن تمامی خاطرات ناگوار و مشکلات در اعماق ذهنمان روان ما را دچار مشکل می کند باید بپذیریم در زمان حال زندگی کنیم.

acceptance vs tolerance impact on relationships تفاوتهای اساسی بین پذیرش و تحمل در روابط: پذیرش، روابط مبتنی بر احترام و درک متقابل را پرورش می‌دهد در حالی که تحمل ممکن است منجر به تداوم تعصبات اساسی شود که میبایست از هر گونه تعصب و غیرت دوری کرد.

پذیرش و تحمل

Acceptance: Acceptance refers to embracing and valuing individuals regardless of their differences, whether they pertain to race, ethnicity, gender, sexual orientation, religion, or any other characteristic. It involves recognizing and respecting the unique identities and experiences of others without judgment or prejudice. In essence, acceptance fosters a sense of belonging and inclusivity, where individuals feel valued for who they are.

Tolerance: Tolerance, on the other hand, entails the willingness to tolerate or endure differences, even if one does not necessarily agree with or fully understand them. While tolerance implies a level of respect and forbearance towards diverse perspectives, it falls short of genuine acceptance. Tolerance may involve merely tolerating the presence of diversity without actively embracing or acknowledging its importance.

پذیرش به معنای پذیرفتن و ارزش قائل شدن برای افراد صرف نظر از تفاوت‌هایشان، چه مربوط به نژاد، قومیت، جنسیت، گرایش جنسی، مذهب یا هر ویژگی دیگری باشد، اشاره دارد. در اصل، پذیرش حس تعلق را تقویت می‌کند در واقع افراد به خاطر آنچه هستند، احساس ارزشمندی می‌کنند در صورتیکه تحمل به معنای سطحی از احترام و مدارا نسبت به دیدگاه‌های متنوع است اما به معنای پذیرش واقعی نیست. ت و ت و ت هم نباید فراموش گردد یعنی توانائی تحمل تفاوتها.

شکست عشقی ۸

اون سالها که ما توو کلکته درس میخوندیم آمار جهانی حاکی از آن بود که این شهر کثیف ترین شهر دنیاست و من علیرغم اینکه هنوز جاپی از دنیا رو ندیده بودم ولی خیلی قشنگ متوجه میشدم که آره این شهر خیییلی کثیفه البته از دیدگاه کلی میگفتن که کثیفه مث الان تهران که میگن آلوده ترین شهر دنیاست توو همون موقع هم جاهای خیلی قشنگی داشت که خب چون ما دانشجو بودیم کمتر از اون جاها سر در میاوردیم یادمه وقتی یه غذا میخوردیم ۱۰ روپیه و ما که بخور بودیم با تمامی مخلفات و سه تا نوشابه و … جمعاٌ میشد ۲۰ روپیه یعنی دو دلار اون موقع هتل بود شبی ۵۰ روپیه ولی مثلاٌ توو پارک استریت که جای معمولی بود هتل شبی ۷۰۰ روپیه بود در واقع شبی ۷۰ دلار که با دلار ۱۰۰ تومنی میشه شبی هفت میلیون تومن که من فقط قیمت اون هتل رو میدونم متوجه ای دیگه منظورم اینه که یفینا خیلی از این گرون تر هم بوده اونم توو شهری که همه چی مفت و ارزون بوده، بگذریم اینارو گفتم که بگم ما بعد از برگشت از هند برا ادامه تحصیل که یه رشته تخصصی بود و تا اونموقع توو دانشگاه های ایران این رشته وجود نداشت ما رفتیم دانشگاه زاهدان که کثیف ترین شهر ایران بود یعنی ما موش آزمایشگاهی شده بودیم از یه جای کثیف به یه جای کثیفتر که مثلاٌ با اساتید پروازی به ما آموزش بدن. ناگفته نمونه که خود دانشگاه خوب بود ولی اون دروازه خاش و چهار راه مگسی و نگم براتون.

زاهدان

بعد از شکست عشقی هفتم که برام اتفاق افتاد اونم با خواهر دوستم، من دیگه فقط بالای درخت دنبال به دوست دختر نمیگشتم اصن کی دیگه درس میخوند من فقط توو دانشگاه تمام نگاهم به دخترا بود که چجوری باهاشون ارتباط برقرار کنم مطمئنم برا ارضا امیالم نبود بلکه میخواستم تنهائی درونمو پر کنم بکی باشه که منو دوس داشته باشه یکی باشه که دوسش داشته باشم یکی باشه که باهاش رشد کنم کامل بشم بتونم نگاش کنم و از نگاهش لذت ببرم و از انجائیکه اون زمان هنوز خون عرب ها توو رگم بود از داشتنش ببالم و به همه بگم که این مال منه، در واقع میخواستم کمبودامو جبران کنم و با رسیدن به بخشی از آرزوهام اون بخش از وجودم که آزار دیده بود التیام بدم و به خودم هم ثابت کنم که تو میتونی و کسی هستی که دیگران دوستت دارن این نوع عشق با دوست داشتن یه پسر خیلی فرق داشت دوستی با پسر خیلی خوب بود ولی برا گذران وقت و عشق ورزیدن با دختر یعنی نگه داشتن زمان و غرق شدن توو بی حسی و لذت بردن از وقت. این بود که مث عقاب همه رو زیر نظر داشتم تا اینکه روزی چشم به دختری دوخته شدم که با نگاهش منو فریز کرد اصن زمان برا من متوقف شد و احساس میکردم که این تیک تاک وقتی دوباره شروع میشه که من بتونم باهاش از دریچه دوستی وارد بشم البته نگاه عمیق اونم بی تاثیر نبود تا اینکه نمیدونم چی شد که تونستم شماره تلفن خوابگاه خودمو بهش بدم وای عجب موفقیتی عجب حس قشنگی عجب پیروزی دلچسبی و از همه جالبتر اینکه همون شب از خونشون به خوابگاه زنگ زد، خوابگاه اونطور بود که یه راهرو دراز بود مثلا سی منر که دو طرف این راهرو اتاق خواب ها تعبیه شده بودند و توو انتهای این راهرو تی وی روم بود همیشه چند نفری بودند که توش داشتند تلویزیون نگاه میکردن و برا اینکه صدای زنگ تلفن شنیده بشه تلفن رو گذاشته بودیم بیرون تی وی روم و هر کسی از اونجا رد میشد تلفن رو بر میداشت و با صدای بلند داد میزد فلانی بیا تلفن. وقتی اون شب شنیدم که میگن رضا بیا تلفن من همه اون راهرو رو دوویدم و گوشی رو برداشتم و انگار دنیا رو بهم دادن یعنی اونقدری حرف زدیم که هر کی از اونجا رد میشد میگفت رضا سوخت منم میگفتم چی کونت!!!!! ولی انگار داریم در مورد جابجائی مواد مخدر صحبت میکنیم اونقدری یواش یواش حرف میزدیم که همه تحریک شده بودن ببینن کی و چیه یعنی طوری شده بود که روزای بعد وقتی گوشی که زنگ میخورد همه قبل از اینکه کسی گوشی برداره داد میزدن رضا تلفن.

lovely sense
زندگی عاشقانه

strange sense

 

تا اینکه یه شب ازم خواست که برم در خونش، تو بمن گفته بودی بابات از اصفهان انتقالی گرفته و حالا با بابا و مامان زندگی میکنی عیبی نداره بیام در خونه گفت نه اونا رفتند مهمونی و تا دیر وقت نمیان، عجب مهمونی بجائی به به دمشون گرم، نمیدونم چجوری آماده شدم و حرکت کردم اون زمان زاهدان اصن کافی شاپ نداشت اصن امن نبود که شب بری بیرون ما خودمون پسرها هم خال میزدیم اگه مثلا دو نفری میرفتیم بیرون فقط اینجاش مثل آلمان بود یعنی ساعت ۷ همه جا تعطیل و شهر در سکوت بهرحال اونجا برا اولین بار بود که یه دل سیر نگاش کردم در بستری دوست داشتنی البته نه بستر تختخواب بلکه بستر سلامت و  این داستان همچنان ادامه داشت تا اینکه ما دانشجوهای خارج دیده برگشتیم تهران آخه اونجا به همه ما میگفتند دانشجوهای هندی و تنها تغییر در ارتباط ما بغیر از اون لحظات اندکی که همدیگرو میدیدیم این بود که شماره تلفن من از خوابگاه تغییر به خونه پدر مادرم تفییر کرده بود طفلی بابام میدید که پول تلفن ما زیاد شده و همش مادرمو دعوا میکرد که زیاد صحبت میکنی گه گاه یه تشری هم به خواهر بزرگم میزد.

من تمامی مراحل مقدماتی برا آغاز بکار شرکت رو انجام داده بودم و دیگه از این ببعد قراره پول دربیارم و میتونستم با شرایط اونموقع که هر کس هر کاری پیدا میکرد مرحله بعد ازدواج بود در واقع قضیه یه کم برام جدی شد و روزها داشتم به این قضیه فکر میکردم که برای زندگی مشترک آیا اماده ام یا نه و بالاخره جوابشو گرفتن نه، دوس نداشتم دلشو بشکنم و دوس نداشتم یواش یواش هم بگم که این رابطه ای که تو میخوای به ازدواج ختم بشه من نمیخوام چون اصلا من بچه ام و تو هم بهتره هنوز عروسک بازی کنی توو چمن ها غلت بزنی و شیطونی کنی نه بیای و بچه داری کنی اصن من هنوز جوان نیستم میخوام جوونی کنم میخوام دور دنیا رو بگردم و لذت ببرم و ببینم شاید قسمت من اصن یه کس دیگه یه جای دیگه و یه زمان دیگه ای باشه نتونستم اینو بهش بگم تا اینکه یه بار که با خونوادش اومده بودند تهران خب با هم قرار گذاشتیم کجا؟ پاساژ صفویه که روبروش پارک ملت هست میتونم جسابی در این رابطه باهاش حرف بزنم قرارمون بود ساعت ۱۰ و نیم صبح ، من زودتر اونجا بودم اونم نه با گل و روی خوش بلکه طرف دیگه خیابون پشت درخت و ماشینی که خودمو استطار کرده بودم نمیدونستم چیکار دارم میکنم فقط اینو میدونستم که جرات اینو نداشتم که حرف دلمو بزنم وقتی دیدمش ناخودآگاه آب دهنمو قورت دادم از لذت بود یا ترس نمیدونم فقط دیدم عرق دستام روی ماشین افتاده و من فقط دارم نگاش میکنم ولی اون بنده خدا فقط چپ و راست خودشو می بینه تا منو ببینه نمیدونم چقدر گذشت ولی خوب میدونم اونقدری زیاد بود که نا امیدانه از اونجا رفت و منم دیگه از اون ببعد با بی رحمی حتی تلفن هاشم جواب نمیدادم حتی به خونه خواهرم هم تماس گرفت و وقتی خواهرم میگفت که سراغتو هی میگیره به دروغ میگفتم خودم بهش زنگ میزنم نمیدونم چرا اون کارو کردم چرا بهش زنگ نمیزدم چرا واقعا چرا اونقدر بیرحم شده بودم فقط اینو میدونم که یقینا دلم نمیخواد که چیزی رو بهش ثابت کنم یا اینکه شرایطی پیش بیاد که منو ببخشه و با هم زندگی کنیم فقط دلم پٌر میکشه که ببینمش و بهش بگم معذرت میخوام.

 

 

Idle or Ideal Life

خیلی از ما داریم هر روز به داشتن یه زندگی ایده آل فکر میکنیم و خیلی وقت ها از جنبه مالی بهش نگاه میکنیم که کاملا درسته ولی این جنبه خب ممکنه صد در صد عملی نشه، پس باید بیخیال یه زندگی ایده آل بشیم؟ نههههه!!!!! باید با دیگران تعامل کنیم باید ارتباط برقرار کنیم باید با افراد دیگر نزدیکی کنیم، ولی پیدا کردن یه نفر که با معیار های ما همخونی داشته باشه خیلی سخته درسته سخته ولی اگه من با این اخلاق بدم بتونم فک کنم همه میتونن. برا برقرای یه ارتباط مناسب و یه حس خوب فقط سه گام در پیش داریم:

  1. مرزهای شخصی: برای حفظ خود واقعی، مرزهای شخصی خودمونو باید مشخص کنیم و به اونها احترام بزاریم.
  2. فهالیت های مورد علاقه: روی فعالیت هایی تمرکز کنیم که بهمون انرژی میده و باعث رضایت خودمون میشه.
  3. ارتباط با افراد مناسب: وقت گذروندن با افرادی که ما رو درک میکنن و به ما احساس خوبی میدن رو بیشتر کنیم.
زندگی ایده آل

خب حالا ما مرزهای شخصی خودمونو مشخص کردیم و فعالیت های مورد علاقمون رو هم کم و بیش با توجه به توانایی و دارائی و وقتمون انجام میدیم از اونجا که ما اجتماعی هستیم برای برقراری ارتباط با دیگرانی که حس خوبی به ما میدن باید مطمئن بشیم اونا هم این حس خوب رو از ما میگیرن، من که خودم یه دستورالعمل برا رسیدن به این حس دو طرفه دارم. اول اینکه با دقت به حرفاش گوش میدم و این اطمینان رو میدم که برا احساسات و نظراتش اهمیت قائلم. دوم اینکه وقتی نظراتش رو میشنوم با صراحت همچنین صداقت واکنش نشون میدم و در آخر اینکه نهایت سعی خودمو میکنم در زمان های مختلف برای تعامل بیشتر براش وقت بزارم. همین.

قهر و رفتار خاموش

ارتباطات مناسب برای برقراری آرامش، بسیار حیاتی و مهم است. قهر به مرور باعث سردی روابط می شه و مسائلی که با گفتگو حل می شه نه کم کم بلکه یهوئی به کینه و کدورت تبدیل می شه، قهر نوعی امتناع از برقراری ارتباط کلامی با شخص دیگر است، در واقع قهر کردن نوعی سکوت و بی اعتنائی هست،  قهر روش درستی برای حل و فصل مشکلات و تعارضات موجود در روابط نیست، به شدت خسته کننده است و می تواند به اتمام یک رابطه منجر شود. Huff lead in separation چرا که باعث می شود سوء تفاهم ها به قوت خود باقی بمانند.   

اینو خوب فهمیدم افرادی که سعی می کنند با قهر کردن کنترل امور را به دست بگیرند و به خواسته های خود برسند متحمل استرس های زیادی می شوند. هنگام قهر کردن افکار منفی و خیال بافی به ذهن فرد هجوم می آورد و فرد را دچار اضطراب می کند،خب حالا چیکار باید کرد!!!!

 

In general, the silent treatment is a manipulation tactic that can leave important issues in a relationship unresolved. It also can leave the partner on the receiving end feeling worthless, unloved, hurt, confused, frustrated, angry, and unimportant.

When one or both partners sulk, pout, or refuse to talk, they are exerting a cruel type of power in the relationship that not only shuts out their partner but also communicates that they do not care enough to try to communicate or collaborate.

People use the silent treatment to control the situation or conversation. They also use it as a tool to avoid taking responsibility or to admit wrongdoing.

For instance, if you are upset that your partner comes home late most nights, you may start a conversation where you express your feelings and try to determine why your partner is habitually late.

A partner who doesn’t want to accept responsibility for hurting you, or simply doesn’t want to acknowledge or change their behavior, might respond by saying, “I’m not talking about this,” or they may simply say nothing at all and ignore you altogether.

This refusal to talk is different than asking to postpone the conversation and pick it up later, which indicates the issue will be discussed at a time that is more convenient for both partners and can be a healthy choice.

Silent treatment is a flat-out refusal to ever discuss the issue—now or later.

In other words, their silence deflects the conversation and communicates that the issue is off-limits. When this happens, the person on the receiving end of the silent treatment must continue to wrestle with their pain and disappointment alone. There is no opportunity to resolve the issue, to compromise, or to understand their partner’s position.

Consequently, they are often left feeling hurt, unloved, dissatisfied, and confused. What’s more, this issue will not go away simply because one partner refuses to discuss it. It will continue to fester and eat away at the relationship. Eventually, these festering issues can become too much and may even lead to divorce.

معمولا وقتی مردان از موضوعی ناراحت می شن و حتی خانه را ترک می کنن باید به آنها فرصت داد تا در خلوت خود بهتر تصمیم بگیرند و به نتیجه برسند. آنها معمولا بعد از چند روز بهتر می شوند و دوباره برمی گردند و معمولا قصد جدایی ندارند بلکه می خواهند فضای بیشتری برای فکرکردن داشته باشند و مدتی از صحنه دعوا به دور باشند، درحالی که خانم ها وقتی قهر می کنند توقع دارند بیشتر به آنها توجه شود و در بعضی موارد نیز خواهان امتیاز بیشتری هستند. ولی زن و مرد با هر هدفی که قهر کنند باید بدانند راه مناسبی را انتخاب نکرده اند و این شیوه برخورد راه به جایی نخواهد برد.  اغلب مردان، قهر را نوعی ضعف قلمداد می‌کنند و بر عواطف‌شان قانون «همه یا هیچ» حکم‌فرما است. ولی قهر روندی است که نشان می‌دهد ارتباط به طور کامل قطع نشده و به احتمال خیلی زیاد به آشتی ختم می‌شود.  بهتر است همه ما افکار منفی خود را دور بریزیم و علل ناراحتی خود را برای طرف مقابل عنوان کنیم.

من که خودم متنفرم از قهر کردن و ترجیح میدم که یه بام و دو هوا زندگی نکنم. چوم میدونم این یه بیماری نیست ولی میتونه فرد مقابل رو به بیماری زوانی سوق بده،  دلایل قهر کردن اصلا همش از ناهنجاری میاد و بواسطه یکی از دلایل زیر ناشی میشه:

  1. بسیاری از افراد به منظور جلب توجه طرف مقابلشان قهر در روابط می کنند، این افراد تصور غلطی دارند و گمان می کنند با این کار نمی گذارند طرف مقابل نسبت به آن ها بی توجه شود که راه غلطی رو انتخاب کرده اند.
  2. تنفر انگیز تر از گروه اول افرادی هستند که در رابطه نمی توانند منظور خود را به درستی بیان کنند و دچار اختلاف با طرف مقابل میشوند و به قهر روی می آورند.
  3. کودکانی که در خانواده ای رشد یافته اند که دائما از قهر به عنوان تنبیه کودک استفاده کرده اند و در مقابل کار اشتباه کودک با وی قهر کرده اند که لااقل من توو یه همچین خانواده ای بزرگ شدم.
  4. بعضی ها هم باجگیر هستند و راه باج گیری رو بد یاد گرفتن البته مشکل اصلی باج دهنده هست چون این افراد برای باج گیری عاطفی قهر می کنند تا به خواسته مد نظرشان برسند و متاسفانه میرسن.
  5. زمانی که فرد دارای اعتماد به نفس پایین بوده و در زمان مخالفت با عقایدش قادر به دفاع نبوده  قهر در روابط را سرلوحه قرار میدهد.

When Silence Is Abusive

If you have ever found yourself in a situation where someone is giving you the silent treatment, it can be a little unnerving. They may refuse to talk to you or even acknowledge your presence.

Sometimes remaining silent can be a positive thing, especially if it keeps people from saying things they might later regret. Other times, silence is an unhealthy reaction to something upsetting, but, with time, the silence subsides and the couple is able to work out some sort of resolution.

Sometimes though, silence evolves into the silent treatment and becomes a pattern of destructive behavior. When this happens, it becomes a control tactic that is emotionally abusive.

People who use the silent treatment as a way to gain power or exert control in a relationship will:

  • Use the silent treatment to put you in your place
  • Give you the cold shoulder for days or weeks at a time
  • Refuse to talk, make eye contact, answer calls, or respond to texts
  • Fall back on the silent treatment when things don’t go their way
  • Use it as a way to avoid taking responsibility for bad behavior
  • Punish you with the silent treatment when you upset them
  • Require you to apologize or give in to demands just so they will talk to you
  • Refuse to acknowledge you until you grovel and plead
  • Use silence as a passive-aggressive way to control your behavior (e.g., you give in to demands or you avoid certain behaviors to avoid the silent treatment)
  • Silence you when you attempt to assert yourself by refusing to talk
  • Communicate disdain or contempt in order to maintain the silence
  • Resort to anger and hostility to shut you up
  • Use it as the primary means of dealing with conflict

«رفتار خاموش» زمانی است که فرد به دلیل عصبانیت یا ناراحتی از برقراری ارتباط با کسی خودداری می‌کند. این می‌تواند گاهی اوقات نوعی سوءاستفاده عاطفی باشد. اگر یکی از طرفین از سکوت برای کنترل و دستکاری دیگری استفاده کند، ممکن است توهین‌آمیز باشد. به طور کلی، سکوت درمانی یک تاکتیک دستکاری است که می‌تواند مسائل مهم در یک رابطه را حل نشده باقی بگذارد. همچنین می‌تواند باعث شود که طرف مقابل احساس بی‌ارزشی، دوست داشته نشدن، آسیب دیدن، گیجی، ناامیدی، عصبانیت و بی‌اهمیت بودن کند.

وقتی یکی یا هر دو طرف قهر می‌کنند، اخم می‌کنند یا از صحبت کردن امتناع می‌کنند، نوعی قدرت بی‌رحمانه در رابطه اعمال می‌کنند که نه تنها شریک زندگی‌شان را ساکت می‌کند، بلکه نشان می‌دهد که به اندازه کافی برای برقراری ارتباط اهمیت قائل نیستند. شریکی که نمی‌خواهد مسئولیت آسیب رساندن به شما را بپذیرد، یا به سادگی نمی‌خواهد رفتار خود را تصدیق یا تغییر دهد، ممکن است با گفتن «من در مورد این صحبت نمی‌کنم» پاسخ دهد، یا ممکن است اصلاً چیزی نگوید و شما را کاملاً نادیده بگیرد. این امتناع از صحبت کردن با درخواست به تعویق انداختن مکالمه و ادامه دادن آن بعداً متفاوت است، که نشان می‌دهد موضوع در زمانی مناسب‌تر برای هر دو شریک مورد بحث قرار خواهد گرفت و می‌تواند یک انتخاب سالم باشد. سکوت درمانی، امتناع آشکار از بحث در مورد موضوع است. به عبارت دیگر، سکوت آنها مکالمه را منحرف می‌کند و این پیام را می‌رساند که موضوع خارج از محدوده است. وقتی این اتفاق می‌افتد، فردی که در معرض سکوت درمانی قرار دارد، باید به تنهایی با درد و ناامیدی خود دست و پنجه نرم کند. هیچ فرصتی برای حل مسئله، سازش یا درک موقعیت شریک زندگی خود وجود ندارد، در نتیجه، آنها اغلب احساس آسیب، دوست داشته نشدن، نارضایتی و سردرگمی می‌کنند. علاوه بر این، این موضوع صرفاً به این دلیل که یکی از طرفین از بحث در مورد آن امتناع می‌کند، از بین نمی‌رود. این موضوع به تقویت و فرسایش رابطه ادامه خواهد داد. در نهایت، این مسائل وخیم می‌توانند بیش از حد شوند و حتی ممکن است منجر به طلاق شوند. یعنی بعضی از اوقات فرد دیگر تحمل پارتنر خود را ندارد و با قهر اقدام به قطع ارتباط می کند یا میخواهد طلاق عاطفی  بگیره که اینو میشه بسختی تحمل کرد.

نگه داشتن یک مسئله در دل و عدم بیان آن می‌تواند تأثیرات منفی بر روی سلامت روحی و جسمی داشته باشد. این موضوع معمولاً به عنوان “کینه” یا “رنجش” شناخته می‌شود. اگر این احساسات برای مدت طولانی در فرد باقی بمانند این حالت به خودی خود یک بیماری روانی محسوب نمی‌شود، اما می‌تواند به مشکلات روانی منجر شود که نیاز به توجه و درمان دارد. اگر شریک شما حتی یه  سال پیش احساسی داشته که به نظرتون فراموش شده یا حل شده ولی ممکنه نیاز باشه که دوباره به اون موضوع پرداخته بشه تا احساسات و نگرانی‌های طرف مقابل کاملاً شنیده بشه.

شما می‌تونید با گوش دادن به احساسات او و ابراز همدلی، بهش نشون بدید که براش اهمیت قائلی و می‌خواید مشکل رو حل کنید. همچنین مهمه که اگر شما واقعاً فراموش کردید یا فکر می‌کنید موضوع حل شده، بهش توضیح بدید و ازش عذرخواهی کنید اگر باعث ناراحتی‌ش شدید.

زمان می‌تونه به هر دو کمک کنه تا به آرامش برسید و در نهایت تصمیم بگیرید که چطور می‌خواید پیش برید ولی این مدت زمان نباید توو قهر باشه.

جوجه چینی Chinese chicken

Appetizer
مواد لازم
  1. سینه مرغ ۱ عدد
  2. آرد ذرت ۲ ق.غ.
  3. آرد سوخاری ۲ ق.غ.
  4. آرد سغید ۱ ق.غ.
  5. ماالشعیر به میران لازم
  6. بیکینگ پودر ۱/۲ فاشق چایخوری
  7. پودر سیر ۱ ق.چ پر

نمک و فلفلchinese chicken

نکات کلیدی
  • سینه مرغ انگشتی دراز
  • همه مواد بعیر از مرغ با هم ترکیب میشوند
  • مرغ در مخلوط بالا بمدت حداقل نیم ساعت مرینیت
  • مرغ انگشتی در آرد سفید
  • در روغن داااغ سرخ شود
  • سس گوجه تهیه و یا با کچاپ سرو شود
  • کنارش سیب زمینی یا چیپس حتما باشد.
  • بهتر است از فیله مرغ استفاده گردد.

شکست عشقی ۷

آمیشا از زندگیم رفت و منم از هند. از هند برگشته بودیم ایران و منی که توو خودم گم شده بودم، کلا بیخیال آدم دو قطبی، بیخیال قطب شمال و بیخیال قطب جنوب، من خود هسته در حال انفجار بودم، یه چیری رو خوب متوجه شده بودم که مقصد جائیه که غم ها نباشن من هم خب دنبال یه مسیری میگشتم که زودتر به مقصد برسم که توو همون ماه های اول برگشتنمون از هند با یکی از دوستای دبیرستانم که خیلی با هم جفت بودیم ملاقاتی داشتم و اون ازم خواست که دفعه بعد به خونشون برم چندی بعد منم رفتم خونشون، همون خونه ای که دوران دبیرستان خیلی وقتا من هم اونجا رفته بودم هیچ فرقی نکرده بود هیییییچ فرقی بغیر از یه چیز اونم خواهرش بود که خیییییلی بزرگ شده بود آخه اون وقتا خب من نه تنها توجه ای بهش نمیکردم بلکه مثلا غیرت هم بهش داشتم الان چی شد که غیرت بی غیرت شده!!!! اون چیزی نیست بغیر از  “power of woman قدرت زن” اصن نمیدونم چی شد که اینطور شد چی شد که من حس ام بهش اینطور عوض شد.

الکی نیست که میگن “عشق به یک نگاه” درسته!!!!.love in one sight

فکر میکردم من امپراطور روم هستم و دوستم گلادیاتوری که بمن کمک کرده، ولی غافل از اینکه خیلی از گلادیاتور ها هم نمیتونن تمام خواسته های امپراطور رو عجابت کنن، شبهای زیادی توو خواب میدیدم که با دوستم دعوام شده آخه چجوری میتونم بهش بگم منی که زیاد میام خونتون بخاطر تو نیست بلکه بخاطر خواهرته یا نه اینطوری خوب نیست من خواهرت رو دوست دارم نه اینطوری هم کپ میکنه پس چجوری بگم که ناراحت نشه خیلی وقتا اونقدری توو خواب باهاش جدل میکردم که صبح با اخم و ناراحتی بیدار میشدم خیلی وقتا هم خواب میدیدم که به خودش راحت حرف دلمو زدم و اونم خیلی راحت زده توو گوشم حتی وقتی به خود خواهرش گفتم اونم زده توو گوشم.

       

خلاصه چی، بهرحال باید میگفتم برا همین با این آمادگی که یه چک می خورم تصمیم گرفتم به خود دوستم بگم،

یکی از همون روزای سخت وقتی با دوستم قضیه رو مطرح کردم اونجا بود که یه درس بزرگ گرفتم و اونم این بود که گاهی خیلی زود دیر میشه، خواستم بهش بگم هر کاری بگه میکنم ببین شده پای درد من، بگم من یه ادم برفیم که عاشق آتیشم ولی با این حرف که زدی دارم آب میشم، ببین منم خب حس دارم حسم میگه توو این چند وقت زندگیم رنگارنگه و با خواهرت قطعآ قشنگه ولی لال شدم و بدون هیچ حرفی برگشتم و ازش دور شدم چون بهم گفته بود خواهرم نامزد داره.